بجان تو که نیارم تمام کرد نگاه
ز بیم چشم رسیدن بدان دو چشم سیاه.
فرخی.
ای سیه چشم چه دیدی تو از این دیده گناه که نگاهت چو کنم خیره کنی چشم سیاه.
ایرج میرزا.
|| مراد چشم بی نور باشد. ( بهار عجم ). چشم کور. چشم نابینا : هست از بنفشه دیده بادام سرمه دار
روشن شود ز خط تو چشم سیاه ما.
میرزا طاهر وحید ( از بهار عجم ).
چشم سیاه. [ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) سیاه چشم. آن کس که چشمان سیاه دارد.