چشم سفیدی کردن

لغت نامه دهخدا

چشم سفیدی کردن. [ چ َ / چ ِ س َ / س ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بی حیایی و بی شرمی کردن. لجبازی و پرروئی کردن. گستاخی و بی ادبی کردن. || در اصطلاح عامه ، کنایه از نصیحت یاملامت نشنیدن و عقیده یا عمل خود را دنبال کردن است.گوش بحرف ندادن. رجوع به چشم سفید و چشم سفیدی شود.

فرهنگ فارسی

گستاخی و بی شرمی و بی حیایی وقاحت و پر رویی ٠ یا لجاجت و حرف نشنوی ٠

پیشنهاد کاربران

چشم سفیدی کردن: [عامیانه، کنایه ] پر رویی کردن، گوش به حرف ندادن.

بپرس