چشم روشن

لغت نامه دهخدا

چشم روشن. [ چ َ / چ ِ م ِ رَ / رُو ش َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دیده روشن. چشم بینا. مقابل چشم تاریک و دیده تاریک.
- چشم ما روشن گفتن ؛ کنایه از چیزی عجیب و غریب دیدن یا حادثه غیر مترقبه ای اتفاق افتادن. ( از آنندراج ) :
غبار خیل تو چون بر سپهر کحلی شد
ستاره ها همه گفتند چشم ما روشن.
کمال اسماعیل ( از آنندراج ).
- || نیز بمعنی چشم روشنی گفتن و مبارکباد گفتن است کسی را که خبر خوشی دریافت داشته یا امر خیری برای او اتفاق افتاده. ( از آنندراج ) :
هان بیعقوب بگوئید که از گمشده ات
میرسد پیرهنی چشم تو روشن باشد.
حاتم کاشی ( از آنندراج ).
رجوع به چشم روشنی شود.

فرهنگ فارسی

دید. روشن ٠ چشم بینا ٠ مقابل چشم تاریک و دید. تاریک ٠ یا چشم روشن گفتن کنایه از چیزی عجیب و غریب دیدن یا حادث. غیر مترقبه ای اتفاق افتادن ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس