چشم رسیدن

لغت نامه دهخدا

چشم رسیدن. [ چ َ / چ ِ رَ / رِ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از چشم زخم رسیدن. ( برهان ). اثر نظر بد رسیدن. کنایه از چشم زخم خوردن. ( آنندراج ). چشم زخم رسیدن. ( ناظم الاطباء ). نظر خوردن. ( فرهنگ نظام ). چشم زخم خوردن و چشم زخم دیدن :
ترسم چشمت رسد که سخت حقیری
چونکه نبندند خرمکت بگلو بر.
منجیک.
بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست.
حافظ.
درون خانه معشوق هم گزندی هست
ببحر رفتم و چشم گهر رسید مرا.
قاسم مشهدی ( از آنندراج ).
بود آئینه اش از دست و من چون بید میلرزم
مباد از خود رسد رایج بآن گل پیرهن چشمی.
رایج ( از آنندراج ).
رجوع به چشم رسیدگی و چشم رسیده شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) چشم زخم رسیدن اثر نظر بد رسیدن .

فرهنگ معین

( ~. رِ دَ ) (مص ل . ) نظر خوردن ، چشم زخم خوردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس