چشم دراندن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
چشم دراندن: [ اصطلاح در تداول عامه ]بی حیایی کردن ، بی ادبی کردن ، گستاخ شدن . بی شرم شدن ، بی حیا شدن ، پررو شدن . دقت زیاد کردن.
( ( مرد از پشت سر چشم دراند "حالا چرا می زنی بابا!مثل آدم بگو نمی خوام "آرزو برگشت که " چی گفتی " مرد خندید "چیزی نگفتم بابا"شیرین آستین آرزو را کشید "ول کن بابا " ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 38. ) )
( ( مرد از پشت سر چشم دراند "حالا چرا می زنی بابا!مثل آدم بگو نمی خوام "آرزو برگشت که " چی گفتی " مرد خندید "چیزی نگفتم بابا"شیرین آستین آرزو را کشید "ول کن بابا " ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 38. ) )