چشم بستن

لغت نامه دهخدا

چشم بستن. [ چ َ / چ ِ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) چشم بر هم نهادن. چشم فروبستن. مقابل چشم بازکردن و چشم گشودن. رجوع به چشم بر هم نهادن و چشم فروبستن شود.
- چشم از جهان بستن ؛ کنایه از مردن. چشم از جهان فروبستن. دم درکشیدن. برحمت ایزدی پیوستن :
چو سالار جهان چشم از جهان بست
بسالاری ترا باید میان بست.
نظامی.
رجوع به چشم از جهان فروبستن شود. || افسون کردن. ( ناظم الاطباء ).چشم بندی کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - چشم برهم نهادن فرو بستن چشم مقابل چشم باز کردن . ۲ - افسون کردن چشم بندی کردن . یا چشم از جهان . مردن .

مترادف ها

blindfold (فعل)
کور کردن، چشم بستن

muffle (فعل)
چشم بستن، پیچیدن، خاموش کردن، دم دهان کسی را گرفتن

فارسی به عربی

غط

پیشنهاد کاربران

ندیده گرفتن / ندید گرفتن
خود را به ندیدن زدن
گذشتن
چشم پوشی کردن
زیرسبیلی در کردن
توجه نکردن ، روی گرداندن
اهمیت ندادن
جدی نگرفتن
خطاپوشی
نادیده گرفتن

بپرس