لغت نامه دهخدا
- چشم براه بودن ؛ چشم براه داشتن. منتظر بودن. نگران و دلواپس بودن. رجوع به چشم براه داشتن شود.
فرهنگ فارسی
منتظر، نگران، درانتظارخبریامهمان یامسافر
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
منتظر ، صبور
گوش بدر
منتظر انتظار کش : تن چون نی و بر چو نیل و رخساره چو کاه انگشت بلب گوش بدر دیده براه . ( کیکاوس بن اسکندر )
منتظر انتظار کش : تن چون نی و بر چو نیل و رخساره چو کاه انگشت بلب گوش بدر دیده براه . ( کیکاوس بن اسکندر )
چشم به راه بودن نگران بودن
نگران