چشم افتادن

لغت نامه دهخدا

چشم افتادن. [ چ َ / چ ِ اُ دَ ] ( مص مرکب ) ناگاه کسی یا چیزی را دیدن. لازم از چشم افکندن بر چیزی. ( آنندراج ).
- از چشم افتادن ؛ بی اعتبار شدن در نظر کسی. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ) :
از آنکه چشم من از طلعت تو محجوبست
چو اشک مردم چشم خودم ز چشم افتاد.
جمال الدین ( از فرهنگ ضیاء ).
چشم مسافر که بر جمال تو افتاد
عزم رحیلش بدل شودبه اقامت.
سعدی.
هر آدمی که دو چشمش برآن جمال افتد
دلش ببخشد و بر جانت آفرین گوید.
سعدی.
صد بار تا ز پوست نیایی برون چو مار
چشم تو بی حجاب نیفتد بروی گنج.
صائب.
- چشم افتادن برچیزی ؛ نگاه واقع شدن بچیزی. ( فرهنگ نظام ). خیره شدن نگاه بر کسی یا چیزی. دیدن و رؤیت کردن کسی یا چیزی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) چشم بر چیزی . واقع شدن نگاه بدان خیره شدن نظر بر کسی یا چیزی دیدن کسی یا چیزی را .

پیشنهاد کاربران

بپرس