چشش


مترادف چشش: چشایی، ذوق، طعم، مذاق، مزه کردن، چشیدن، التذاذ

لغت نامه دهخدا

چشش. [ چ َ ش ِ ] ( اِمص ) چشیدن. ( ناظم الاطباء ). عمل چشیدن. مزه کردن. آزمودن طعم چیزی. || ( اِ ) ذائقه و طعم. ( ناظم الاطباء ). ذوق. ( ربنجنی ). چشائی. چشایی :
پارسی گوییم ، یعنی این کشش
زان طرف آمد که آمد آن چشش.
مولوی.
رجوع به چشایی شود.

فرهنگ فارسی

چشیدن
۱ - ( مصدر ) عمل چشیدن مزه کردن . ۲ - ( اسم ) طعم . ۳ - چشایی ذوق .

فرهنگ عمید

۱. چشیدن.
۲. [مجاز] لذت بردن.

مترادف ها

sip (اسم)
جرعه، چشش

فارسی به عربی

رشفة

پیشنهاد کاربران

پند و موعظه ؛ چاشش ( کلمه پهلوی )
در کارنامه اردشیر پاپکان چششنی بکار رفته است

بپرس