چشش. [ چ َ ش ِ ] ( اِمص ) چشیدن. ( ناظم الاطباء ). عمل چشیدن. مزه کردن. آزمودن طعم چیزی. || ( اِ ) ذائقه و طعم. ( ناظم الاطباء ). ذوق. ( ربنجنی ). چشائی. چشایی : پارسی گوییم ، یعنی این کشش زان طرف آمد که آمد آن چشش.
مولوی.
رجوع به چشایی شود.
فرهنگ فارسی
چشیدن ۱ - ( مصدر ) عمل چشیدن مزه کردن . ۲ - ( اسم ) طعم . ۳ - چشایی ذوق .
فرهنگ عمید
۱. چشیدن. ۲. [مجاز] لذت بردن.
مترادف ها
sip(اسم)
جرعه، چشش
فارسی به عربی
رشفة
پیشنهاد کاربران
منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید واژه ی چشش از ریشه ی واژه ی چشیدن فارسی هست زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
پند و موعظه ؛ چاشش ( کلمه پهلوی ) در کارنامه اردشیر پاپکان چششنی بکار رفته است