چسبیده
/Casbide/
مترادف چسبیده: متصل، مرتبط، ملصق
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه آزاد فارسی
چسبیده (sessile)
در گیاه شناسی، برگ، گل یا میوۀ فاقد دم که مستقیماً به ساقه متصل است. از آن جمله است میوۀ برخی از گونه های بلوط. در جانورشناسی، به جانورانی اطلاق می شود که معمولاً در یک محل ساکن باشند، ازجمله کَشتی چسب و صدف ها. این واژه همچنین برای توصیف چشم سخت پوستانی به کار می رود که فاقد پایه اند و مستقیماً روی سر جانور قرار می گیرند.
در گیاه شناسی، برگ، گل یا میوۀ فاقد دم که مستقیماً به ساقه متصل است. از آن جمله است میوۀ برخی از گونه های بلوط. در جانورشناسی، به جانورانی اطلاق می شود که معمولاً در یک محل ساکن باشند، ازجمله کَشتی چسب و صدف ها. این واژه همچنین برای توصیف چشم سخت پوستانی به کار می رود که فاقد پایه اند و مستقیماً روی سر جانور قرار می گیرند.
wikijoo: چسبیده
مترادف ها
بی ساقه، چسبیده، بی پایه
چسبیده
چسبنده، چسبیده، چسبناک، چسبدار
سخت، چسبنده، چسبیده، چسبناک، دشوار، بد بو، لزج
چسبیده
چسبیده، متصل شده
چسبیده، مربوط، دارای ارتباط یا نتیجه منطقی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
چون چسبیده ب راه
لزج و سرهم
یعنی دو تا سیم رو بهم وصل کنی