چسبناک
/CasbnAk/
مترادف چسبناک: چسبنده، لزج
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرهنگستان زبان و ادب
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
مترادف ها
وقفه، وضع، چسبندگی، چسبناک، چوب، چماق، عصا، چوب دستی، تاخیر، باهو، شلاق، پیچ درکار
چسبناک، لزج
چسبناک، باریکه، تکه، قطعه، تخته سنگ، لوحه، ورقه، لیز
چسبناک، ماده چسبنده و لزج، بوی نامطبوع، مزه و طعم تند، ذوق، رغبت
چسبناک
چسبناک، کهنه، نخ نما، رنگ ورو رفته
چسبناک، لزج
چسبناک، اهکی، اهک دار
چسبناک، نازک، باریک، نخ مانند، رشته رشته، با صدای باریک
چسبناک، ناروان
چسبناک، چسباننده
چسبناک، ریشه ای، نخ مانند، زهی
چسبناک، چرب، کثیف، الوده، چرک، لکه دار، اغشته
چسبنده، چسبیده، چسبناک، چسبدار
سخت، چسبنده، چسبیده، چسبناک، دشوار، بد بو، لزج
چسبنده، چسبناک، کاملا احساساتی
چسبنده، چسبناک، غلیظ و شیره مانند
چسبناک
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
دُج
دج . .
نوچ
گج
دج