لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
چزاندن: سخت رنجاندن کسی. سخت آزردن کسی. درون کسی راسوزاندن
نمونه:ناچار و نادارمردم را چزانده ای ( کلیدر ج۷ص۲۰۰۶ )
محمدجعفر نقوی
نمونه:ناچار و نادارمردم را چزانده ای ( کلیدر ج۷ص۲۰۰۶ )
محمدجعفر نقوی
چِزاندن، از بنیاد ( در اصل ) به چم برشته کردن، تفت دادن، آب کردن دنبه تا نزدیک به سوزاندن است.
در فرهنگ عامیانه به چم با سخن آزار دادن، زخم زبان زدن، سوزاندن دل است.
ریشه این کارواژه را در واژاکهایی ( اصطلاحاتی ) مانند "جز جگر، جزغاله ( دنبه روغن گرفته و نیمسوز شده ) جزجز کردن و. . می توان دید.
... [مشاهده متن کامل]
در فرهنگ عامیانه به چم با سخن آزار دادن، زخم زبان زدن، سوزاندن دل است.
ریشه این کارواژه را در واژاکهایی ( اصطلاحاتی ) مانند "جز جگر، جزغاله ( دنبه روغن گرفته و نیمسوز شده ) جزجز کردن و. . می توان دید.
... [مشاهده متن کامل]
باعث آزاری شدید شدن تا حدی که مفعول اراده و اختیارش را از دست بدهد و نتواند خود را کنترل کند
باعث آزار کسی تا حدی شدن که طرف کنترل غیرارادی بدنش را از دست بدهد
باعث آزار کسی تا حدی شدن که طرف کنترل غیرارادی بدنش را از دست بدهد
زجر دادن مانند دمبه که تف می دهید و روغنش را پس می دهد بس چزونده می شود
چرزیدن : سوختن و چسبیدن غذا بظرف ( گویش جهرمی )