چرگن. [ چ ِ گ ِ ] ( ص نسبی ) چرکن. چرکین. چرگین. شوخگن. شوخگین : ترسم این چرگن نمونه خصال آرد آلودگی به آب زلال.نظامی.رجوع به چرکن و چرکین و چرگین شود.