چرگن

لغت نامه دهخدا

چرگن. [ چ ِ گ ِ ] ( ص نسبی ) چرکن. چرکین. چرگین. شوخگن. شوخگین :
ترسم این چرگن نمونه خصال
آرد آلودگی به آب زلال.
نظامی.
رجوع به چرکن و چرکین و چرگین شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس