همیشه دشمن تو سوخته تو ساخته بزم
ببزم ساخته رود آخته دوصد چرگر.
؟ ( از فرهنگ اسدی ).
ز آوای مطرب ز دستان چرگردل من تپان همچو ماهی است در بر.
شهاب الدین مدارانی ( از جهانگیری ).
چرگر. [ چ ُ گ َ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) مفتی بود. ( فرهنگ اسدی ). مفتی را هم گفته اند. ( برهان ) . بمعنی فتوی دهنده که مفتی خوانند. ( انجمن آرا ). در بعضی از کتب بمعنی مفتی مرقوم است. ( جهانگیری ). مفتی. ( ناظم الاطباء ) :
بوسه و نظرت حلال باشد باری
حجت دارم بر این سخن ز دو چرگر .
زینبی ( از فرهنگ اسدی ).
بوس و نظرم حلال باشد با یاراین معنی من گرفتم از چرگر .
ابوحفص سغدی سمرقندی ( از انجمن آرا ).
|| رسول و پیغمبر را گویند. ( برهان ). پیغمبر را نامند. ( جهانگیری ). رسول و پیغمبر. ( ناظم الاطباء ) : بر پی شیر دین یزدان شو
کز پس چرگر امت است بتاز .
ناصرخسرو ( از جهانگیری ).
|| پیشنماز را هم گفته اند. ( برهان ). پیش نماز. ( ناظم الاطباء ) .چرگر. [ چ َ گ َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان که در 34هزارگزی شمال باختری ابهر و 5هزارگزی شمال شوسه قزوین به زنجان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 1500 تن سکنه دارد. آبش از زه آب دره کوهستانی ، محصولش غلات ، یونجه ، بادام و قیسی ، شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه و گلیم و راهش مالرو است.از طریق پیرسقا، سر راه شوسه قزوین به زنجان اتومبیل هم میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).