چرکین جامه. [ چ ِ م َ / م ِ ] ( ص مرکب ) آنکه جامه کثیف و چرک آلود بتن دارد. کنایه از شخص فقیر و بی چیز : سلطان محمود چون بدروازه شهر رسید چشمش در میان نظارگیان بر پسری افتاد چرکین جامه... اما سخت نیکوروی. ( نوروزنامه ). رجوع به چرکین شود. || ( اِ مرکب ) جامه چرکین. جامه و رخت کثیف و ناپاک. رجوع به چرکین شود.
فرهنگ فارسی
آنکه جامه کثیف و چرک آلود به تن دارد . کنایه از شخص فقیر و بی چیز .