چرک کردن
مترادف چرک کردن: عفونی شدن، عفونت کردن، کثیف کردن، چرکین کردن ، کیسه کشیدن، چرک زدایی کردن، شوخ برگرفتن از تن واندام
متضاد چرک کردن: تمیز کردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
کثیف کردن، چرک کردن، لکه دار کردن، چرک شدن، خاکی کردن
فاسد شدن، متعفن شدن، چرک کردن، پوسیدن، گندیدن، چرک نشستن، گنداندن
سیاه کردن، چرک کردن
رنگ کردن، چرک کردن، لکه دار کردن، زنگ زدن، رنگ شدن، رنگ پس دادن
چرک کردن، گندیدن
چرک کردن، چرک سیاه کردن
جان کندن، چرک کردن، خرحمالی کردن
چرک کردن، در گل ولای کشیدن
چرک کردن، چرک نشستن، ریم اوردن، فساد جمع شدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
چرک کردن: [عامیانه، اصطلاح] عفونت کردن زخم.