چرک شدن. [ چ ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) آلوده شدن. آلوده شدن تن یا جامه و امثال آن بچیزی ناپسند. چرکین شدن. کثیف شدن. شوخگن شدن : جامه پر صورت دهرای جوان چرک شد و شد بکف گازران.
رودکی.
رجوع به چرک و چرکین و چرک شده و چرکین شدن و چرک گرفتن شود.
فرهنگ فارسی
آلوده شدن . چرکین شدن
مترادف ها
foul(فعل)
لکه دار کردن، ناپاک کردن، بهم خوردن، نارو زدن، گیر کردن، گوریده کردن، چرک شدن
soil(فعل)
کثیف کردن، چرک کردن، لکه دار کردن، چرک شدن، خاکی کردن