چرمک
لغت نامه دهخدا
چرمک. [ چ َ م َ ] ( اِ ) گلوله ای از نخ که روی دوک باشد. ( ناظم الاطباء ).
چرمک. [ چ َ م َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان کوهپایه بخش حومه شهرستان ساوه که در 30هزارگزی باختر ساوه و 20هزارگزی راه عمومی واقع است و 168 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، بنشن ، انار و انجیر، شغل اهالی زراعت ، گله داری و بافتن گلیم و جاجیم وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
چُرمَک/ ch�rmăk :تلنگر
مانند: نمی گذارم چُرمَک به بچه بخورد.
کلیدر
محمود دولت آبادی
مانند: نمی گذارم چُرمَک به بچه بخورد.
کلیدر
محمود دولت آبادی