چرش


معنی انگلیسی:
pasture

لغت نامه دهخدا

چرش. [ چ َ رَ ] ( اِ ) جو و گندم بلغورکرده. || چراگاه. ( ناظم الاطباء ). چراگاه و مرعی. ( فرهنگ شعوری ). || ضیافت و مهمانی. ( ناظم الاطباء ). در بعضی نسخه ها، روز عید و بزم و جشن. ( فرهنگ شعوری ). || فراهم آورنده ضیافت. ( ناظم الاطباء ).

چرش. [ چ َ رِ ] ( اِمص ) اسم مصدر از چریدن. چرا. چریدن. ( ناظم الاطباء ). || علف دادن. ( فرهنگ شعوری ). || ( اِ ) چاشنی و مزه. ( ناظم الاطباء ).

چرش. [ چ ِ رِ ] ( اِ ) ( در بعضی لهجه ها ) چریش.سریش. سرش. نوعی ماده چسبناک. رجوع به چریش شود.

فرهنگ فارسی

چریدن
چریش . سرش . نوعی ماده چسبناک .

فرهنگ عمید

علف خوردن حیوانات علف خوار در علفزار، چرا، چریدن.

پیشنهاد کاربران

بپرس