ز تاب مهر سرکرده لب آب
هزاران چرخیات از بهر چرخاب.
منیر ( در تعریف گرما، از آنندراج ).
رجوع به چرخ و چرخ آب کشی و چرخ چاه و چرخ دولاب شود.چرخاب. [ چ َ ] ( اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «اسم یکی از محلات قدیم اصفهانست که در استیلای افاغنه خراب شده ». ( از مرآت البلدان ج 4 ص 218 ).
چرخاب. [ چ َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان براآن ، بخش حومه شهرستان اصفهان که در خاور شهر واقع و جزء اصفهان است. ( ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).
چرخاب. [ چ َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان چمچال بخش صحنه شهرستان کرمانشاه که در 12هزارگزی جنوب صحنه و 12هزارگزی شوسه کرمانشاه به همدان واقع است. دشت ، سرد و معتدل است و 66 تن سکنه دارد. آبش از گاماسیاب ، محصولش غلات ، حبوبات و توتون. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).