چرخ دوار

لغت نامه دهخدا

چرخ دوار. [ چ َ خ ِ دَوْ وا ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آسمان. ( ناظم الاطباء ). کنایه از آسمان و فلک. چرخ. چرخ گردنده. چرخ گردان :
بدل از مکر و از حسد دورند
حاصل دهر و چرخ دوارند.
ناصرخسرو.
رجوع به چرخ دولابی شود.
|| بخت ناپایدار. ( ناظم الاطباء ). کنایه از بخت و اقبال ، که بی ثبات و ناپایدار است.

فرهنگ فارسی

آسمان ٠ کنایه از آسمان و فلک

پیشنهاد کاربران

چرخ دوار ؛ آسمان. گنبد دوار :
ز خلق گوشه گرفتم که تا همی ساید
کلاه گوشه همت به چرخ دوارم.
خاقانی.
رجوع به ترکیب گنبد دوار شود.

بپرس