لغت نامه دهخدا
- چرخ خوردن سر ؛ دوار داشتن و گیج رفتن سر.
- || برگشتن سر. رجوع به چرخ رفتن شود.
مترادف ها
گرد امدن، احاطه کردن، زنگ زدن، حلقه زدن، چرخ خوردن
عطف کردن، تغییر دادن، بر گرداندن، پیچاندن، وارونه کردن، تبدیل کردن، خیش زدن، خیش کشیدن، منحرف شدن، معطوف داشتن، چرخ زدن، پشت و رو کردن، تاه زدن، گشتن، گرداندن، معکوس کردن، پیچ خوردن، چرخیدن، تغییر جهت دادن، چرخ خوردن، دگرگون ساختن
دور زدن، چرخ خوردن، احساس تهوع کردن، دور چرخاندن
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید