چرخ خوردن


مترادف چرخ خوردن: چرخیدن، چرخ زدن، گشت زدن، پلکیدن، پرسه زدن

لغت نامه دهخدا

چرخ خوردن. [ چ َ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) بمعنی حرکت دوری است. ( آنندراج ). گرد گردیدن. بدور خود یا بدور کسی گشتن.
- چرخ خوردن سر ؛ دوار داشتن و گیج رفتن سر.
- || برگشتن سر. رجوع به چرخ رفتن شود.

مترادف ها

ring (فعل)
گرد امدن، احاطه کردن، زنگ زدن، حلقه زدن، چرخ خوردن

turn (فعل)
عطف کردن، تغییر دادن، بر گرداندن، پیچاندن، وارونه کردن، تبدیل کردن، خیش زدن، خیش کشیدن، منحرف شدن، معطوف داشتن، چرخ زدن، پشت و رو کردن، تاه زدن، گشتن، گرداندن، معکوس کردن، پیچ خوردن، چرخیدن، تغییر جهت دادن، چرخ خوردن، دگرگون ساختن

wamble (فعل)
دور زدن، چرخ خوردن، احساس تهوع کردن، دور چرخاندن

پیشنهاد کاربران

بپرس