چربدستی


مترادف چربدستی: جلدی، چابکی، فرزی، مهارت، زبردستی، تردستی، استادی، شیرین کاری، هنرمندی

لغت نامه دهخدا

چربدستی. [ چ َ دَ ] ( حامص مرکب ) ظرافت و تیزدستی و چابکی. ( ناظم الاطباء ) :
کمر بندد و چربدستی کند
بصد مهر مهمان پرستی کند.
نظامی.
|| هنرمندی. مهارت. چیره دستی :
بفرمود تا زخم او را به تیر
مصور نگاری کند بر حریر
کمان مهره و شیر و آهو و گور
گشاده بر او چربدستی و زور.
فردوسی.
بدان چربدستی رسیده بکام
یکی پرمنش مرد «مانی » بنام.
فردوسی.
|| تردستی و شیرینکاری. || عاقلی و خردمندی. || غلبه و تفوق. رجوع به چربدست شود.

فرهنگ فارسی

۱- چابکی چالاکی جلدی . ۲- مهارت زیردستی .
ظرافت و تیز دستی و چابکی

فرهنگ معین

( ~. دَ ) (حامص . ) ۱ - چابکی . ۲ - مهارت .

فرهنگ عمید

چیره دستی، چابکی و جلدی، مهارت در کار و هنری: چرب دستی فلک بین تو که بی خامه و رنگ / کرد اطراف چمن را همه پرنقش ونگار (انوری: ۱۸۷ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس