لغت نامه دهخدا
- چرب کردن تن ، چرب کردن پشت ؛ کنایه است از آماده و مهیای آزار شدن. برای تعبی و رنجی حاضر شدن.
- چرب کردن سبیل ؛ کنایه است از رشوه دادن یا رشوه گرفتن ، چنانکه گویند: سبیل فلانی را چرب کرد؛ یعنی به او رشوه و حق السکوت داد. یا «سبیلت را چرب کردند»؛ یعنی رشوه به تو دادند.
- سبیل بدنبه چرب کردن ؛ کنایه است از تظاهر به رفاه و خوشبختی کردن. خود را بی نیاز جلوه دادن.
|| کمی بر وزن افزودن. اندکی بر وزن مقرر افزودن. || مهره دار کردن. || لغزان نمودن. || جلا دادن. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
مترادف ها
شلاق زدن، چرب کردن، نم زدن
چرب کردن، روغن زدن، روان کردن، لیز کردن
چرب کردن، رشوه دادن، روغن زدن
چرب کردن، فیلم را دوبله کردن، تفویض مقام کردن، دوبل کردن
چرب کردن، مشروب خوردن یاخوراندن، با روغن پوشاندن، مایع زدن، مشروب زدن به
فارسی به عربی
( چرب کردن (گوشت کباب ) ) اسرج
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید