ای ترسخن چرب زبان ز آتش عشقت
من آب شدم ، آب ز روغن چه نویسد.
خاقانی.
چرب زبان گشتم از آن فربهی طبع ز شادی پر و از غم تهی.
نظامی.
|| کنایه از چاپلوس. ( برهان ) متملق. پشت هم انداز. || فریب دهنده هم هست. ( برهان ). فریبنده بود. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). فریب دهنده. ( ناظم الاطباء ). کسی که با زبان نرم و شیرین مردم را فریب دهد. ( فرهنگ نظام ). || بلیغ و فصیح و زبان آور. ( ناظم الاطباء ). رجوع به چرب سخن و چرب گفتار و چرب گو شود.