چراغچی
/CerAqCi/
لغت نامه دهخدا
چراغچی. [ چ َ ] ( اِخ ) مؤلف انجمن آرا نویسد: «شهرکی است حاکم نشین از اجزای بخارا که هر سال ده هزار تومان بحکمران بخارا دهد». ( از انجمن آرا ذیل لغت چراغچی ). شهری است از بخارا.
چراغچی. [ چ ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز که در 22هزارگزی باختر سراسکندو20هزارگزی راه شوسه میانه به تبریز واقع شده. کوهستانی و معتدل است و 676 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ، محصولش غلات و حبوبات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
فرهنگ فارسی
دهی است از دهستان آتش بیگ بخش سر اسکند شهرستان تبریز
فرهنگ عمید
۲. [منسوخ] مٲمور شهرداری که هنگام غروب چراغ های نفتی کوچه ها و خیابان ها را روشن می کرد.
دانشنامه عمومی
چراغچی یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان سلوک بخش مرکزی شهرستان هشترود واقع شده است.
wiki: چراغچی
چراغچی (ازبکستان). چراغچی ( ازبکی: Chiroqchi, روسی: Чиракчи ) یک شهرک در ازبکستان است که در ناحیه چراغچی واقع شده است. [ ۱] چراغچی ۲۰٬۲۹۰ نفر جمعیت دارد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: چراغچی (ازبکستان)
پیشنهاد کاربران
احمدالله. علی معدله السلطان*
احمد شیخ اویس حسن ایلخانی *
خان بن خان و شهنشاه شهنشاه نژاد .
آنکه میزیبد اگر جان جهانش خوانی
دیده نا دیده باقبال تو ایمان آورد .
مرحبا ای بهمه لطف خدا ارزانی.
... [مشاهده متن کامل]
ماه اگر بیتو بر آید بدو نیمش نرنند .
دولت احمدی و معجزه سبحانی .
جلوهٔ بخت تو دل میبرد از شاه گدا
چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی.
بر شکن کاکل ترکانه که در طالع تست .
بخشش و کوششقاآنی و چنگیز خانی .
گر چه دورم بیاد تم قدح میگیریم .
بعد، منزل نبود در سفر روحانی .
از گل پارسم غنچه ! عیشی نشگفت .
حبذا دجله . بغداد و می ریحانی .
سر عاشق که نه خاک در معشوق بود.
کی خلاصش بود از محنت سر گردانی .
ای نسیم سحر ی خاک در یا ر بیار .
که کند حافظ از و دیده دل نورانی
بو نی یازان حسن محبی ( اروانلو )
ر
قریه خلیفه کندی ادیب حاتم
احمد شیخ اویس حسن ایلخانی *
خان بن خان و شهنشاه شهنشاه نژاد .
آنکه میزیبد اگر جان جهانش خوانی
دیده نا دیده باقبال تو ایمان آورد .
مرحبا ای بهمه لطف خدا ارزانی.
... [مشاهده متن کامل]
ماه اگر بیتو بر آید بدو نیمش نرنند .
دولت احمدی و معجزه سبحانی .
جلوهٔ بخت تو دل میبرد از شاه گدا
چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی.
بر شکن کاکل ترکانه که در طالع تست .
بخشش و کوششقاآنی و چنگیز خانی .
گر چه دورم بیاد تم قدح میگیریم .
بعد، منزل نبود در سفر روحانی .
از گل پارسم غنچه ! عیشی نشگفت .
حبذا دجله . بغداد و می ریحانی .
سر عاشق که نه خاک در معشوق بود.
کی خلاصش بود از محنت سر گردانی .
ای نسیم سحر ی خاک در یا ر بیار .
که کند حافظ از و دیده دل نورانی
بو نی یازان حسن محبی ( اروانلو )
ر
قریه خلیفه کندی ادیب حاتم
فانوس کش
لهجه و گویش تهرانی
کسی که با فانوس راه را روشن می کند، چراغدار .
لهجه و گویش تهرانی
کسی که با فانوس راه را روشن می کند، چراغدار .