چراغپایه کردن. [ چ َ / چ ِ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بلند کردن اسب دو دست خود را و بر روی دو پای ایستادن. چراغپا کردن. فیل کشیدن اسب : چراغپایه کند اسب کآتشی دارد چو مُرد آتشش از وی چراغپایه مجوی.
امیرخسرو ( از مجموعه مترادفات ).
براق همت والای تو بگرم روی چراغپایه کنان بر سپهر جست بتاز.
امیرخسرو ( از انجمن آرا ).
رجوع به چراغ و چراغپا و چراغپایه و چراغپا کردن شود.
فرهنگ فارسی
بلند کردن اسب دو دست خود را و بروی دو پای ایستادن ٠ چراغپا کردن .