همچون چراغپایه نگردند سرفراز
زیرا که زخم یافته چون کون هاونند.
سوزنی.
|| برداشتن اسب هر دو دست خود را. ( برهان ). اسبی را گویند که دستها برداشته بدو پا بایستد، و آنراچراغپا نیز گویند. ( جهانگیری ). اسبی که هر دو دست را بلند نموده و بروی دو پا ایستد. ( ناظم الاطباء ). چراغپا. ( فرهنگ نظام ). چراغپا و چراغچی شدن اسب. ( مجموعه مترادفات ص 166 ). سیخ پا شدن اسب. ( مجموعه مترادفات ). الف شدن اسب. کنایه از برداشتن اسب هر دو پانی. ( مجموعه مترادفات ). بعربی ، استنان. قَمَص. قماص. ( مجموعه مترادفات ). رجوع به چراغ و چراغپا شود.