چراغله

لغت نامه دهخدا

چراغله. [ چ َ / چ ِ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) کرم شب تاب را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ). چراغینه ، در لهجه قدیم آذربایجان. ( فرهنگ اسدی ذیل لغت شب تاب ). چراغک. شب تاب. کرم کوچک سبزرنگی که بشب چون چراغ نماید. شب چراغ. شب چراغک. کرمک شب تاب :
شب چراغک ، چراغله ، شب تاب
کرمکی کو بود شب افروزان.
نیازی بخاری ( از جهانگیری ).
رجوع به چراغک و چراغینه و شب تاب و کرم شب تاب شود.

فرهنگ معین

(چَ غَ لِ ) (اِمر. ) کرم شب تاب .

فرهنگ عمید

"

پیشنهاد کاربران

بپرس