چراغ کشتن. [ چ َ / چ ِ ک ُ ت َ ] ( مص مرکب ) چراغ خاموش کردن. اطفای چراغ کردن. چراغ نشاندن. چراغ گل کردن. چراغ پف کردن. خاموش کردن چراغ. ( ناظم الاطباء ) : کشتم بباد سرد چراغ فلک چنانک بوی چراغ کشته شنیدم بصبحگاه.خاقانی.چراغ کیان کشته شد کاش من بمرگش چراغ فلک کشتمی.خاقانی.باد دریغ در دلم کشت چراغ زندگی بوی چراغ کشته شد سوی هوای آسمان.خاقانی.رجوع به چراغ خاموش کردن شود.