چراغ نهادن. [ چ َ / چ ِ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) چراغ روشن کردن. چراغ برافروختن. سوختن و افروختن چراغ. || کنایه از برافروختن. تحویل از برجی ببرجی : چو اندر بره خور نهادی چراغ پسش دشت بودی و در پیش باغ.فردوسی.
چراغ روشن کردن . چراغ بر افروختن . سوختن و افروختن چراغ . یا کنایه از بر افروختن . سوختن و افروختن چراغ .