چراغ رفتن. [ چ َ / چ ِ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) چراغ خاموش شدن. چراغ مردن. چراغ نشستن : بی وصیت دلم از خود نرود شام فراق این چراغیست که از رفتن خود آگاه است.
طغرای مشهدی ( از ارمغان آصفی ).
فرهنگ فارسی
لازم چراغ خاموش کردن ٠چراغ خاموش شدن ٠چراغ مردن ٠چراغ نشستن .