چراغ خواستن

لغت نامه دهخدا

چراغ خواستن. [ چ َ / چ ِ خوا / خا ت َ ] ( مص مرکب ) چراغ طلبیدن. ( آنندراج ). خواستن وسیله روشنائی. استصباح. ( منتهی الارب ). || بعشق کسی چراغ خواستن ( آنندراج ) ( ارمغان آصفی )؛ خواستن چیزی از مردم چنانکه گدایان هندوستان و هنگامه گیران ولایت در عین گرمی هنگامه چون مردم را تشنه کار بینند، ورق برگردانده بر سر گدائی آیند و گویند، چراغ بعشق حضرات. ( آنندراج ). خواستن چیزی از مردم ، چنانکه گدایان هندوستان چراغی گفته میخواهند، و معرکه گیران ولایت در آخر معرکه نیز این کار میکنند. ( ارمغان آصفی ). نیاز خواستن درویشان و معرکه گیران و نقالان از تماشاچیان :
درین محفل فلک از مهر خورشید
گرفته کاسه در دست از مه عید
بدریوزه ز هر زرین ایاغی
بعشق شاه میخواهد چراغی.
سلیم ( از آنندراج ).
چون گدایانی که میخواهند از مردم چراغ
فیض از می در شب آدینه میخواهیم ما.
میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ).
رجوع به چراغ در معنی پولی که معرکه گیران از مردم گیرند شود.

فرهنگ فارسی

چراغ طلبیدن ٠خواستن وسیل. روشنائی ٠ استصباح ٠یا بعشق کسی چراغ خواستن .

پیشنهاد کاربران

نیز پولی را گویند که نقال و یا معرکه گیر از تماشاگران طلب کند.

بپرس