چراغ بازگرفتن. [ چ َ / چ ِ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) چراغ برداشتن. چراغ را از محلی بیرون بردن. روشن بودن چراغ را مانع شدن. از روشن کردن یا روشن بودن چراغ مضایقت ورزیدن : زمانه از شب تارم چراغ بازگرفت پس از وفات من آورد و بر مزارم سوخت.
کلیم ( از ارمغان آصفی ).
فرهنگ فارسی
چراغ برداشتن ٠ چراغ را از محلی بیرون بردن ٠ روشن بودن چراغوا مانع شدن . از روشن کردن یا روشن بودن چراغ مضایقت ورزیدن .