چخک

لغت نامه دهخدا

چخک. [ چ ِ خ َ / چ َ خ َ ] ( اِ ) چچک. خجک. بمعنی خال باشد و آن نقطه ای است سیاه که در روی و اندام آدمی بهم میرسد. ( برهان ) ( آنندراج ). خال. ( ناظم الاطباء ). بهق معرب آنست. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). رجوع به چچک و خجک شود. || بمعنی رخساره هم بنظر آمده است. ( برهان ) ( آنندراج ). رخساره. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رخ و رخساره و چچک شود. || آبله. ( ناظم الاطباء ). رجوع به چچک شود.

فرهنگ فارسی

چچک . خجک . بمعنل خلل باشد و آن نقطه ایست سیاه که در روی و اندام آدمی بهم میرسد . یا بمعنی رخساره هم بنظر آمده است .

گویش مازنی

/cheKhek/ کوچک اندام

پیشنهاد کاربران

بپرس