چخنده

لغت نامه دهخدا

چخنده. [ چ َ خ َ دَ / دِ ] ( نف ) آنکه میچخد. کوشش کننده. سعی کننده. کوشا. ساعی. || ستیزه کننده.خصومت گر. دشمنی کننده. ستیزه جو. ستیزه گر. || آنکه بر روی کسی جستن کند. جستن کننده بر روی دیگری. || دم زننده. رجوع به چخ و چخیدن شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- کوشندهساعی . ۲- ستیزه کننده. ۳- دم زننده .

فرهنگ معین

(چَ خَ دِ ) (ص فا. ) ۱ - کوشنده ، ساعی . ۲ - ستیزه کننده . ۳ - دم زننده .

فرهنگ عمید

۱. کوشش کننده.
۲. ستیزه کننده.
۳. دم زننده.

پیشنهاد کاربران

بپرس