چخماخ

لغت نامه دهخدا

چخماخ. [ چ َ ] ( ترکی ، اِ ) آتش زنه را گویند. ( برهان ) ( جهانگیری ). آتشزنه و آنرا بترکی چقماق گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). آتشزنه و سوخته دان.( ناظم الاطباء ). آلت فلزی که بسنگ خورده آتش میدهد که نام دیگرش آتشزنه است ، و در این معنی مبدل از چقماق ترکی است. ( فرهنگ نظام ). سنگ چخماق. چخماغ. آتش افروزنه. آتش پرک. فروزینه. آتشگیره. چقماق. چقمق. زَند؛بعربی. سنگ یا قطعه آهنی که بسنگ دیگر زنند و از آن آتش جهد. وسیله ای برای روشن کردن آتش :
پذیره آمد آن دلربای بر در کاخ
سیاه خفتان پوشیده و کلاه بشاخ
بمن بشرم نگه کرد و راه برتافت
غزال هرگز بر یوز کی بود گستاخ
بگفتم او را ای بت متاب روی و مرو
که من بروی تو بینم همی جهان فراخ
وگر خوهی که بدانی مرابجه از جای
برو بتازی ، بگریخت گیر با چخماخ.
امیرعلی پورتکین ( در لغز فرزند ) ( از ترجمان البلاغه ).
چکچک دندان من چوچکچک چخماخ
برشد و بگذشت از آسمانه آتش.
سوزنی.
از آنکه تا بر همسایگان خجل نشود
همی زند زن من سنگ پاره بر چخماخ.
سوزنی.
رجوع به چخماق و چقماق شود.
|| کیسه ای گرد باشد که با خویشتن دارند از بهر درم و شانه. ( فرهنگ اسدی ) ( فرهنگ نظام ). کیسه ای دو طبقه را نیز گفته اند که از تیماج دوزند و سپاهیان شانه و سوزن و چیزهای دیگر در آن گذارند. ( برهان ). در بعضی فرهنگها بمعنی کیسه که در آن شانه و سوزن و سنگ چخماخ و امثال آن گذارند آمده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). کیسه ای که در آن شانه و سوزن جز آن نهند. ( جهانگیری ). خریطه دو طبقه تیماجی که سپاهیان شانه و سوزن و چیزهای دیگر در آن گذارند. ( ناظم الاطباء ). کیسه ای گرد باشداز ادیم یا از کیمخت که بر میان دارند و ترکان آنرا«قولق » خوانند. ( از اوبهی ). کیسه ای از چرم یا از پارچه که اشخاص مسافر یا افراد مجرد و غیره با خود دارند و نخ و سوزن و شانه و جز اینها در آن گذارند :
برد چخماخ من از جامه من جامه نبرد
جامه از مشرعه بردند هم از اول تیر
چهل وپنج درو سوزن و انگشتریی
قلم و کارد ببرده است یکی شوم حقیر.
بوشکور ( از فرهنگ اسدی ).
بجای شانه و آتشزنه سپاهی او
کنند پر ز یواقیت کیسه و چخماخ.
شمس فخری ( از انجمن آرا ).
|| بمعنی تبرزین هم آمده است. ( برهان ). تبرزین. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

چخماق . ماخوذ از ترکی بمعنی آتش زنه .

فرهنگ عمید

۱. = چخماق
۲. [قدیمی] کیسۀ کوچکی که در آن نخ و سوزن و انگشتانه می گذارند.
۳. [قدیمی] تبرزین.

پیشنهاد کاربران

برابر پارسی؛ آتش زنه
کیسه ای که در آن آلات سفر مینهند ایا امکان دارد به مجاز چون سنگ چخماخ در وی بوده نام کیسه را چخماخ نهاده اند؟
وسیله ی روشن کردن اجاق و آتش در فضای بیرون از خانه