چتر زدن

لغت نامه دهخدا

چتر زدن. [ چ َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) چتر بر سر زدن. چتر بر سر نهادن. چتر برسر کشیدن. چتر در سر کشیدن. ( آنندراج ) :
سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر
ولی ز طرف کله چتر بر سحاب زده.
حافظ.
نی بهر سایه چتر بفرقم زد آسمان
استاده است چرخ که چون افکند مرا.
قاسم مشهدی ( از آنندراج ).
|| ورزشی است کشتی گیران را، که بر روی هر دو دست استاده شده هر دو پا جفت کرده ، بگردش درآیند. ( آنندراج ) ( غیاث ). ورزش کردن کشتی گیران باین طریق که بر روی هر دو دست ایستاده و هر دو پا را جفت کرده بگردش درآیند. ( ناظم الاطباء ). || چیز پهنی در هوا باز شدن مانند چتر. ( فرهنگ نظام ). چتر زدن در هوا، چون شاخه های نارون یا بوته گل سرخ. || گرد برآوردن پرهای دم خود، مانند طاوس و بوقلمون. پرهای دنبال را افراشته ، قوس گونه ای ساختن. پرهای دم را افراخته واز آن قوس ساختن چنانکه طاوس و بوقلمون.
- چتر طاوس زدن . رجوع به چتر طاووس زدن شود.

فرهنگ فارسی

چتر بر سر زدن . چتر بر سر نهادن . چتر بر سر کشیدن . یا ورزشی است کشتی گیرا را که بر روی هر دو دست استاده شده هر دو پاجت کرده بگردش در آیند .

پیشنهاد کاربران

چتر زدن :. سایبان گستردن ، سایه گستردن ، شاخه گستردن
( ( بازارچه دهکده آب و جارو شده بود و هوای خنکی زیر چنار تناوری که بالای سر آب انبار چتر زده بود موج می زد. ) ) ( صادق چوبک ، پاچه خیزک )

بپرس