چاکری

/CAkeri/

مترادف چاکری: بندگی، خدمتکاری، نوکری ، اخلاص

متضاد چاکری: آقایی

معنی انگلیسی:
servitude, devotion, [rare.] servitude, service

لغت نامه دهخدا

چاکری. [ ک َ / ک ِ ] ( حامص ) نوکری. ملازمی. خدمتگری. بندگی. کهتری. پیشخدمتی :
یکی گفت ما را بخوالیگری
بباید بر شه شد از چاکری.
فردوسی.
ای میر باش تا تو ببینی که روزگار
چون ایستاد خواهد پیشت بچاکری.
فرخی.
تو با قید بی اسب پیش سواران
نباشی سزاوار جز چاکری را.
ناصرخسرو.
گر از بهر ملک آفریدت خدای
چرا مر ترا میل زی چاکریست.
ناصرخسرو.
محل و جاه چه جویی بچاکری زامیر
چگونه باشد با چاکریت جاه و محل.
ناصرخسرو.
آن بزرگان گر شوندی زنده در ایام او
چک دهندی پیش او بر بندگی و چاکری.
امیرمعزی.
میوه چو بانوی ختن در پس حجله های زر
زاغ چو خادم حبش پیش دوان بچاکری.
خاقانی.
زنار بود هرچه همه عمر داشتم
الا کمر که پیش تو بستم بچاکری.
سعدی ( کلیات چ مصفا ص 591 ).

چاکری. [ ک َ ] ( اِخ ) از امرای دولت سلطان بایزیدبن محمدخان که او را دیوانی است بترکی.

چاکری. [ ک َ ] ( اِخ ) نام رودخانه ای در ولایت «لر کوچک » که از راه «دزپول » به «حویزه » میرود. ( تاریخ گزیده چ لندن ص 557 ).

فرهنگ فارسی

نوکری بندگی خدمتگزاری .
نام رودخانه ای در ولایت (( لر کوچک ) ) که از راه (( دز پول ) ) به (( حویزه ) ) میرود .

فرهنگ عمید

نوکری، بندگی: چنین داد پاسخ که من چاکرم / اگر چاکری را خود اندر خورم (فردوسی: ۲/۵۲ ).

مترادف ها

servant (اسم)
فراش، خدمتکار، پیشخدمت، بنده، مستخدم، نوکر، خادم، پایکار، چاکری

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
واژه ی چاکری از ریشه ی واژه ی چاکر فارسی هست
ببینیم در زبان سغدی آیا زبان های دیگر هستند لینک پایین قرار می دهم
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

چاکریچاکریچاکری
منابع• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/زبان_سغدی