چاک خوردن. [ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) شکافته شدن. ترکیدن. پاره شدن. دریدن. مجروح شدن. زخم خوردن. بریده شدن و شکافتن عضوی از بدن یا جامه و جز آن : چاکها از دم نسیم خورم تارهای کفیده را مانم.
مسیح کاشی ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
شکافته شدن . ترکیدن . پاره شدن . دریدن . مجروح شدن . زخم خوردن .