چاپیدن
مترادف چاپیدن: به یغما بردن، تاراج کردن، چپاول کردن، چپو کردن، غارت کردن، لاشیدن، غارتیدن، لخت کردن، دزدیدن، تالان کردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ( چاپید چاپد خواهد چاپید چاپنده چاپیده ) تاراج کردن غارت کردن بیغما بردن .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
ربودن، دزدیدن، سرقت کردن، دستبرد زدن، غارت کردن، لخت کردن، چاپیدن
شتاب کردن، بستوه اوردن، راندن، چاپیدن، عجله کردن، شتابیدن، باشتاب انجام دادن
ازردن، بستوه اوردن، ویران کردن، غارت کردن، لخت کردن، چاپیدن
غارت کردن، چاپیدن
غارت کردن، چاپیدن
لخت کردن، پشم چیدن از، چاپیدن، گوش بریدن، سروکیسه کرد ن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
واژه چاپیدن
معادل ابجد 70
تعداد حروف 6
تلفظ čāpidan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [ترکی. فارسی] [عامیانه]
مختصات ( دَ ) [ تُر - فا. ] ( مص م . )
منبع لغت نامه دهخدا
نمایش تصویر چاپیدن
معنیچاپیدن . [ دَ] ( مص جعلی ) ( مصدر جعلی از چاپماق ترکی ) . غارتیدن . تالان کردن . تاراج کردن . غارت کردن . چپاول کردن . بچاپ بچاپ و غارت و چپاول همه کسی و غیرمنتظم . دزدیدن .
... [مشاهده متن کامل]
مترادف1 - بهیغما بردن، تاراج کردن، چپاول کردن، چپو کردن، غارت کردن، لاشیدن، غارتیدن 2 - لخت کردن، دزدیدن، تالان کردن
معادل ابجد 70
تعداد حروف 6
تلفظ čāpidan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [ترکی. فارسی] [عامیانه]
مختصات ( دَ ) [ تُر - فا. ] ( مص م . )
منبع لغت نامه دهخدا
نمایش تصویر چاپیدن
معنیچاپیدن . [ دَ] ( مص جعلی ) ( مصدر جعلی از چاپماق ترکی ) . غارتیدن . تالان کردن . تاراج کردن . غارت کردن . چپاول کردن . بچاپ بچاپ و غارت و چپاول همه کسی و غیرمنتظم . دزدیدن .
... [مشاهده متن کامل]
مترادف1 - بهیغما بردن، تاراج کردن، چپاول کردن، چپو کردن، غارت کردن، لاشیدن، غارتیدن 2 - لخت کردن، دزدیدن، تالان کردن
واژه چاپیدن
معادل ابجد 70
تعداد حروف 6
تلفظ čāpidan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [[پهلوی]]غاپ، غاپیدن [عامیانه]
مختصات ( دَ ) [ تُر - فا. ] ( مص م . )
منبع فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ_واژه_های_اوستا
معادل ابجد 70
تعداد حروف 6
تلفظ čāpidan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [[پهلوی]]غاپ، غاپیدن [عامیانه]
مختصات ( دَ ) [ تُر - فا. ] ( مص م . )
منبع فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ_واژه_های_اوستا
واژه چاپیدن کاملا پارسی است. چون در ترکی می شود یازدیل ماک واژه صد درصدر پارسی است.
( kap، غاپ، غاپیدن، چَپو ( کردن ) ، چَپاول، چاپیدن ) :
واژگانی همچون ( غاپ، غاپیدن ) ریشه در زبانِ پارسیِ باستان دارند. واژه یِ ( کَپیچَkapicha ) در زبانِ پارسیِ باستان به چمِ ( گیرنده، نگهدارنده، دارنده holder ) و ( چیزی را دربرداشتن یا چیزی را دارا بودن something containing ) بوده است و در زبانِ پارسی نیز واژگانِ ( کفسیدن، چَپسیدن، چسبیدن ) را به چمِ ( به چنگ آوردن، غاپیدن to grasp، گرفتن، بستن packen ) از این ریشه داریم. در زبانِ سانسکریت واژه یِ ( کَپَتی kapati ) به چمِ ( دومشت یا دو دستِ پُر ) بوده است. در زبانِ یونانی ، واژه یِ ( کَپِتیس یا καπέτις ) به چمِ ( اندازه ( گیریِ ) گنجایش ) ، واژه یِ ( کَپی κάπη ) به چمِ ( crib، manger ) ، واژه یِ ( کَپتو κάπτω ) به چمِ ( گرفتن و غاپ زدن schnappe ، فرو بردن و بلعیدن schlucke ) و واژه یِ ( کُپی κώπη ) به چمِ ( handle، به چنگ آوردن، گیرآوردن grasp ) می باشند. در زبانِ لاتین نیز واژگانی همچون ( کپیو، کیپی، کپتوس ) به چمِ ( گرفتن ) و واژگانِ ( اَوکِپس، کوپارِ ) به چمِ ( گیرنده و شکارگرِ پرندگان Vogelfanger، به دام انداختن و گرفتنِ پرندگانVoegel fangen ) و در زبان انگلیسی نیز واژگانی همچون ( capture، caption، catch، capacity ) وجود دارند.
... [مشاهده متن کامل]
در زبانِ اوستایی واژه یِ ( هَپ ) را به چمِ ( برگرفتن و نگاهداری کردن ( to hold up ، to take care ) ) داریم. در زبانِ گوتیک واژگانِ ( hafts، hapter، haeft، hafjan - ) و در زبانِ آلمانی ( haben ( داشتن ) ، heften ) با واژگانِ بالا همریشه هستند.
( پَسگَشت شماره یِ 1 در پایین بسیار فرآراسته و جامع به واژه یِ kap و ریشه هایِ آن پرداخته است ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
دگرگونیِ آواییِ ( ه/پ ) بویژه در آوایِ آغازینِ واژگانِ هندواروپایی رواگمند ( رایج ) بوده است؛ برای نمونه در زبانهایِ باستانیِ ایرانیِ پهلوی و اوستایی واژگانِ ( هَفتار/کَفتار ) ، ( هات/کات cut، کرتی ) ، را داریم. دلیلِ آن نزدیکی و دگرگونیِ آواییِ ( ه/خ/ک ) در زبانهای باستانیِ ایرانی و اروپایی است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
واژه ( کَپیچَ ) در پارسی باستان و واژگانِ ( کفسیدن، چپسیدن، چسبیدن ) در پارسیِ ، با واژگانِ ( چپو ( کردن ) ، چپاول، چاپیدن ) نزدیکیِ آوایی و معنایی دارند که نشان از همریشگیِ آنها دارد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشت ها ( references ) :
1 - رویه یِ 1446 از نبیگِ ( فرهنگنامه یِ ریشه شناختیِ هندواروپایی ) نوشته یِ ( پُکُرنی pokorny )
2 - رویه یِ 1637 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا )
واژگانی همچون ( غاپ، غاپیدن ) ریشه در زبانِ پارسیِ باستان دارند. واژه یِ ( کَپیچَkapicha ) در زبانِ پارسیِ باستان به چمِ ( گیرنده، نگهدارنده، دارنده holder ) و ( چیزی را دربرداشتن یا چیزی را دارا بودن something containing ) بوده است و در زبانِ پارسی نیز واژگانِ ( کفسیدن، چَپسیدن، چسبیدن ) را به چمِ ( به چنگ آوردن، غاپیدن to grasp، گرفتن، بستن packen ) از این ریشه داریم. در زبانِ سانسکریت واژه یِ ( کَپَتی kapati ) به چمِ ( دومشت یا دو دستِ پُر ) بوده است. در زبانِ یونانی ، واژه یِ ( کَپِتیس یا καπέτις ) به چمِ ( اندازه ( گیریِ ) گنجایش ) ، واژه یِ ( کَپی κάπη ) به چمِ ( crib، manger ) ، واژه یِ ( کَپتو κάπτω ) به چمِ ( گرفتن و غاپ زدن schnappe ، فرو بردن و بلعیدن schlucke ) و واژه یِ ( کُپی κώπη ) به چمِ ( handle، به چنگ آوردن، گیرآوردن grasp ) می باشند. در زبانِ لاتین نیز واژگانی همچون ( کپیو، کیپی، کپتوس ) به چمِ ( گرفتن ) و واژگانِ ( اَوکِپس، کوپارِ ) به چمِ ( گیرنده و شکارگرِ پرندگان Vogelfanger، به دام انداختن و گرفتنِ پرندگانVoegel fangen ) و در زبان انگلیسی نیز واژگانی همچون ( capture، caption، catch، capacity ) وجود دارند.
... [مشاهده متن کامل]
در زبانِ اوستایی واژه یِ ( هَپ ) را به چمِ ( برگرفتن و نگاهداری کردن ( to hold up ، to take care ) ) داریم. در زبانِ گوتیک واژگانِ ( hafts، hapter، haeft، hafjan - ) و در زبانِ آلمانی ( haben ( داشتن ) ، heften ) با واژگانِ بالا همریشه هستند.
( پَسگَشت شماره یِ 1 در پایین بسیار فرآراسته و جامع به واژه یِ kap و ریشه هایِ آن پرداخته است ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
دگرگونیِ آواییِ ( ه/پ ) بویژه در آوایِ آغازینِ واژگانِ هندواروپایی رواگمند ( رایج ) بوده است؛ برای نمونه در زبانهایِ باستانیِ ایرانیِ پهلوی و اوستایی واژگانِ ( هَفتار/کَفتار ) ، ( هات/کات cut، کرتی ) ، را داریم. دلیلِ آن نزدیکی و دگرگونیِ آواییِ ( ه/خ/ک ) در زبانهای باستانیِ ایرانی و اروپایی است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
واژه ( کَپیچَ ) در پارسی باستان و واژگانِ ( کفسیدن، چپسیدن، چسبیدن ) در پارسیِ ، با واژگانِ ( چپو ( کردن ) ، چپاول، چاپیدن ) نزدیکیِ آوایی و معنایی دارند که نشان از همریشگیِ آنها دارد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشت ها ( references ) :
1 - رویه یِ 1446 از نبیگِ ( فرهنگنامه یِ ریشه شناختیِ هندواروپایی ) نوشته یِ ( پُکُرنی pokorny )
2 - رویه یِ 1637 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا )
پاسخ بایسته به سخن جناب مرودشتی در پانویس واژه یغما آمده است.
با سپاس
با سپاس
( لطفا نظر من رو هم بذارید )
کسی که میرود در کلمه "ترک" در بخش نظرات کاربران نظر پایینی را میگذارد و در اینجا کاری عکس این موضوع را انجام میدهد، لایق سرزنش است! حقیقتا!
"دشنام و سخن ناروا چیزی نیست که گوینده اش را به راستی و حقیقت برساند، تنها دوری و دشمنی خواهد ساخت و خشم ِخداوندی که آفریدگار و پروردگار همه انسانهاست را خواهد فرستاد و تر وخشک را خواهد سوزاند.
... [مشاهده متن کامل]
خوار دانستنِ گوهرِ مردم و ناسزا گفتن به آن، همانا گمان بد داشتن به پدید آورنده ی آن گوهر است و بدخیمیِ درون و پستیِ سرشت و فرومایگیِ جان را برخواهد انگیخت.
// بنی آدم اعضای یک دیگرند/ /که در آفرینش ز یک گوهرند//"
وقتی این نظر رو میذاشتی یاد این نظری که اینجا گذاشتی نبودی؟!
کسی که میرود در کلمه "ترک" در بخش نظرات کاربران نظر پایینی را میگذارد و در اینجا کاری عکس این موضوع را انجام میدهد، لایق سرزنش است! حقیقتا!
"دشنام و سخن ناروا چیزی نیست که گوینده اش را به راستی و حقیقت برساند، تنها دوری و دشمنی خواهد ساخت و خشم ِخداوندی که آفریدگار و پروردگار همه انسانهاست را خواهد فرستاد و تر وخشک را خواهد سوزاند.
... [مشاهده متن کامل]
خوار دانستنِ گوهرِ مردم و ناسزا گفتن به آن، همانا گمان بد داشتن به پدید آورنده ی آن گوهر است و بدخیمیِ درون و پستیِ سرشت و فرومایگیِ جان را برخواهد انگیخت.
// بنی آدم اعضای یک دیگرند/ /که در آفرینش ز یک گوهرند//"
وقتی این نظر رو میذاشتی یاد این نظری که اینجا گذاشتی نبودی؟!
کلمه کاملا ترکیست
تاراندن
ربودن. غارت کردن