چاولی

لغت نامه دهخدا

چاولی. ( اِ ) چیزی باشد پهن که از نی بوریا و امثال آن بافند و غله را بدان بیفشانند تا پاک شود. ( برهان ). غله برافشان. ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). افزاری که از نی بوریا سازند و بدان غله افشانند. ( ناظم الاطباء ). ظرفی بافته از نی یا مانند آن برای پیش زدن و پاک کردن غله ( فرهنگ نظام ). چچ نیز گویند. ( جهانگیری ). چِل. ( در لهجه اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ) :
فرستاد یرلق به هر کاولی
که بافند بهر سپر چاولی.
بسحاق اطعمه ( از جهانگیری ).
و رجوع به چچ شود.

چاولی. [ وُ ] ( اِخ ) اتابک فخرالدوله چاولی ، حاکم شیراز و امیرالامراء سلطان مسعودبن محمدبن ملکشاه که بنا بگفته صاحب «نزهة القلوب » چون فارسیان با سلاجقه نافرمانی کردند، سلاجقه اتابک چاولی را به فتح آن دیار فرستادند و او بقهر و جبر اکثر قلاع آنجا را خراب کرد و بعضی که به مطاوعت درآمدند برقرار گذاشت و نگهبانان نشاند. و نیز نویسد که اتابک چاولی بندرامجرد را که بر روی رود کر در قدیم بنا شده و در عهد سلاجقه خلل یافته بود عمارت کرد و شهر «فسا» و شهرنوبنجان ( نوبندگان ) را معمور گردانید و صاحب حبیب السیر نویسد که اتابک چاولی با قلیج ارسلان بن سلیمان که متوجه فتح عراق شده بود در کنار نهر خابوبه مصاف داد و سپاهیانش را منهزم گردانید و قلج ارسلان خود را با مرکب خویش در آب انداخت و خفه شد: «اکنون اتابک چاولی آن بند ( بند رامجرد ) را عمارت کرد و ناحیت آبادان شد». ( فارسنامه ابن البلخی ص 128 ) «و هیچکس ایشان را مالش نتوانست داد مگر اتابک چاولی کی آن جمله اعمال را مستخلص گردانید». ( فارسنامه ابن البلخی ص 141 ). رجوع به فارسنامه ابن البلخی و نزهة القلوب ص 123،125، 129، 138، 219 و حبیب السیر ص 383، 396 شود.

فرهنگ فارسی

اتابک فخر الدول. چاولی حاکم شیراز و امیر الامرائ سلطان مسعود ابن محمد ابن ملکشاه که بنا بگفت. صاحب (( نزهه القلوب ) ) چون فارسیان باسلاجقه نافرمانی کردند سلاجقه اتابک چاولی را بفتح آند یار فرستادند و او بقهر و جبر اکثر قلاع آنجا را خراب کرد و بعضی که بمطاوعت در آمدند بر قرار گذاشت و نگهبانان نشاند .

فرهنگ عمید

۱. غله برافشان، غربال.
۲. ظرفی که از نی به شکل طبق ببافند.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:جاولی

جدول کلمات

غربال

پیشنهاد کاربران

بپرس