چاهسار


مترادف چاهسار: گودال عمیق، چاه، دهانه چاه، سرچاه ، زمین پرچاه

متضاد چاهسار: چاه بن

لغت نامه دهخدا

چاهسار. ( اِ مرکب ) چاه. چاهسر :
دو پایش فروشد به یک چاهسار
نبد جای آویزش و کارزار.
فردوسی.
چو آمد ز ره نزد آن چاهسار
بنزدیک آن چاه بنهاد بار.
فردوسی.
دگر چاهساری که بی آب گشت
فراوان برو سالیان برگذشت.
فردوسی.
سوی خانه رفتند از آن چاهسار
به یک دست بیژن به دیگر زوار.
فردوسی.
کشیدش دوان تا بدان چاهسار
دو دیده پر از خون و رخ چون بهار.
فردوسی.
ز خس گشته هر چاهساری چو خوری
ز کف گشته هر آبگیری چو طبلی.
منوچهری.
چاهساری ببین خراب شده
گشته مطموس و خشک از آب شده
اندر آن چاه گوی راز دلت
تا بیاساید این سرشته گلت.
سنایی.
چاهساری هزار پایه در او
ناشده کس مگر که سایه در او.
نظامی.
|| گودی عمیق. گودالی ژرف. || چاهسر. ( آنندراج ). دهانه چاه. ( ناظم الاطباء ). سرچاه. لب چاه.

چاهسار. ( اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع قدیم النسق قاینات است ، حالا سکنه ندارد و اهل مزارع دیگر آن را زرع مینمایند. ( مرآت البلدان ج 4 ص 133 ).

فرهنگ فارسی

زمینی که در آن چاه بسیارباشد، سرچاه، دهانه چاه
مولف مر آت البلدان نویسد : (( از مزارع قدیم النسق قایناتست حالا سکنه ندارد و اهل مزارع دیگر آن را زرع مینمایند . ) )

فرهنگ عمید

۱. زمینی که در آن چاه بسیار باشد.
۲. سر چاه، دهانۀ چاه.
۳. مطلق چاه: دو پایش فروشد به یک چاهسار / نبد جای آویزش و کارزار (فردوسی: ۵/۴۵۲ )، چاهساری هزارپایه در او / ناشده کس مگر که سایه در او (نظامی۴: ۶۷۵ ).

پیشنهاد کاربران

چاهسار: چاه خانه ، ظاهراً به علت داشتن پله ها ، غرض آب انبار و چاهی است که پله ها ساخته برای برداشتن آب به ته آن می رفته اند .
چاهساری هزار پایه درو
ناشده کس مگر که سایه درو
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 552 )

بپرس