در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد.
حافظ.
رجوع به چاه ذقن و چاه زنخدان و چاه غبغب شود.چاه زنخ. [ زَ ن َ ] ( ص مرکب ) کسی که گودی درزنخ دارد. آنکه چاله ای در زنخ وی باشد :
به گرد عارض آن ماه روی چاه زنخ
سپاه زنگ درآمد بسان مور و ملخ.
سوزنی.