چامیدن


مترادف چامیدن: ادرار کردن، شاشیدن، ریدن، غایط کردن، سرگین انداختن

لغت نامه دهخدا

چامیدن. [ دَ ] ( مص ) شاشیدن. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بول کردن. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کمیز انداختن. ( ناظم الاطباء ). ادرار کردن. و رجوع به چامین شود. || دمیدن. || وزیدن. ( ناظم الاطباء ). || رفتار بناز. چمیدن مخفف چامیدن است. ( فرهنگ نظام ).

فرهنگ معین

(دَ )(مص ل . )۱ - شاشیدن .۲ - خرامیدن .

فرهنگ عمید

شاشیدن، ادرار کردن.
چمیدن، خرامیدن.

پیشنهاد کاربران

بپرس