چالوس
/CAlus/
لغت نامه دهخدا
چالوس. ( اِخ ) نام رودخانه ای که بطول 80 هزارگز در مازندران جاری است و به دریای خزر میریزد. صاحب مرآت البلدان نویسد: «... چالوس حالا اسم شهر و آبادی مخصوصی نیست بلکه اسم رودخانه بزرگی است که فاصله مابین بلوک مرزن آباد کجور و کلارستاق میباشد. منبع این رودخانه از نقاط مختلفه است و سرچشمه عمده آن از طالقان و کندوان و دونا و ناتل میباشد، به این معنی که رودخانه ای که از طرف دونا جریان دارد در زیر گردنه ای موسوم به هزارچم به رودخانه ای که از سمت طالقان جاری است داخل میشود و در این موضع که دو رودخانه بهم وصل میشود موسوم به چالوس میگردد و تا انتهای سیر آن که 12 فرسخ است و بدریای خزرمی ریزد همین اسم را دارد...». ( از مرآت البلدان ج 4ص 79 و 80 ). رودخانه بزرگی مابین مرزن آباد کجور و کلارستاق و منبع آن از طالقان و کندوان و دونا و جز آن که بدریای آبسکون منتهی میشود. ( از ناظم الاطباء ).
چالوس. ( اِخ ) نام آبادی یا بندری در کنار دریای خزر که اسم آن در کتب جغرافی و فرهنگ های قدیم ضبط شده و بتدریج رو به ویرانی نهاده و در زمان سلطنت رضاشاه دوباره آباد شده و فعلاً مرکز بخش «چالوس » میباشد و بر کنار رودخانه ای بنام «چالوس » واقع است. یاقوت نام این آبادی را ذیل کلمه «شالوس » ( که معرب چالوس است ) ضبط کرده و نوشته است :«شهری است که در جبال طبرستان واقع شده و یکی از مرزهای طبرستان است... و بین شالوس و آمل از ناحیه جبال دیلمیه بیست فرسخ فاصله است ». ( از معجم البلدان ج 6 ص 216 ). صاحب مرآت البلدان می نویسد: «... بعضی از علمای جغرافی چالوس را از آبادی های معتبر طبرستان دانسته اند زیرا معتصم خلیفه محمدبن اویس را که از امرابود به حکومت طبرستان نامزد کرد و مشارالیه خود در رویان قرار گرفت و چالوس را به احمد پسر خود سپرد» وبعد می نویسد: «چالوس حالا اسم شهر و آبادی مخصوصی نیست بلکه اسم رودخانه بزرگی است... و دره ای که مجرا و بستر این رودخانه میباشد نیز چالوس نامیده میشود...» سپس شرحی درباره دره چالوس نگاشته و آنگاه می نویسد: «... و در این زمان آبادی بسیار مختصری نزدیک بدریا هست که موسوم به چالوس است...» و آنگاه زیر عنوان «ذکر وقایع متعلقه به چالوس » شرح مبسوطی راجع به وقایعی که در چالوس روی داده نگاشته است. نام شهر کوچک و نوسازی است که مرکز بخش چالوس میباشد و بر سر سه راهی تهران گیلان و مازندران در 5 هزارگزی ساحل دریای خزر و کنار رودخانه چالوس واقع شده است. این آبادی قبل از سال 1310 هَ. ش. ده کوچکی بیش نبود و از آن تاریخ ببعد با اسلوبی صحیح بنا گردید. احداث راه شوسه چالوس به کرج که نزدیک ترین راه تهران بساحل دریای خزر است و ایجاد کارخانه حریربافی که در حدود 1500 تن کارگر دارد در وضع اقتصادی این محل تأثیر فراوان داشت. در این آبادی مهمانخانه ها و پلاژها و ویلاهای متعدد تأسیس گردیده و پل مهمی که روی رودخانه چالوس بنا شده است از جمله ساختمانهای زیبای این شهر است. راه کناره از وسط این شهر میگذرد و جمعیت آن درحدود ده هزار تن میباشد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ). نام شهری که مرکز بخشی از شهرستان نوشهر مازندران است و بر کنار رودی به همین نام در منطقه ای جنگلی در 36 درجه و 1 دقیقه عرض جغرافیایی و 7 متر ارتفاع از سطح دریا واقع شده دارای بزرگترین کارخانه حریربافی ایران و ییلاقهای زیبایی از قبیل کلاردشت میباشد. این شهر بوسیله راه شوسه ای که از تونل مصنوعی کندوان میگذرد به تهران مربوط میگردد. ( از فرهنگ امیرکبیر ). و رجوع به مرآت البلدان ج 4 صص 79 - 85 شود.
فرهنگ فارسی
نام آبادی یا بندری در کنار دریای خزر که اسم آن در کتب جغرافی و فرهنگ های قدیم ضبط شده و بتدریج روبویرانی نهاده و فعلا مرکز بخش (( چالوس ) ) میباشد و بر کنار رودخانه ای بنام (( چالوس ) ) واقع است .
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
چالوس از شهرهای استان مازندران است که در جلگه میانی کرانه دریای خزر جای گرفته است. شهر چالوس در غرب استان مازندران قرار دارد. اکثریت جمعیت شهر چالوس را بومیان کلارستاق که طبری تبار هستند تشکیل می دهند. مردم بومی چالوس به گویش کلارستاقی یا گویش چالوسی از زبان مازندرانی سخن می گویند. در دوران پهلوی گروهی اهالی شرق گیلان به ویژه لنگرود برای کار در کارخانهٔ حریربافی و کار زراعت به چالوس مهاجرت نمودند و در دوران قاجار نیز ایل کرد خواجوند به چالوس تبعید شدند. همچنین در نواحی شرق چالوس که خود بخشی از کجور است، کجوری ها ساکن هستند که به گویش کجوری از زبان مازندرانی سخن می گویند. بر اساس آخرین آمار سازمان سرشماری ایران در سال ۱۳۹۵ شهر چالوس با جمعیتی بالغ بر ۶۵٬۱۹۶ نفر ششمین شهر پرجمعیت استان مازندران و پرجمعیت ترین شهر غرب مازندران بوده است. چالوس به دلیل مجاورت با دریای خزر از آب و هوایی معتدل و مرطوب برخوردار است و حداکثر دمای آن در فصل تابستان ۲۵ تا ۳۶ درجه و در زمستان ۵ تا ۱۲ درجهٔ سانتیگراد می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
• واژه چالوس از دو لفط چا ( čâ ) و لوس ( lus ) تشکیل شده است. چا و چال در زبان طبری به معنی گودال می باشد. لس و لوس ( کلارستاقی: لش و لوش ) در زبان طبری به معنی لجن می باشد. لفظ چالوس در زبان طبری می تواند به معنی 'گودال لجنی' یا 'گودال باتلاقی' باشد.
• پسوند اوس ( us ) یکی از جاینام های غرب مازندران می باشد. این جاینام در واژگانی در معنای محافظ و نگهبان استفاده می شده است. از این رو، چال + اوس به معنی 'محافظ گودال' می باشد. منظور از چال یا گودال، دهی است که در گذشته دور در پایین کوهپایه تشکیل می شد.
• چال اوس معادل نام دیگر یونان ( هِلِس hellas ) ، به معنی 'زیرین ترین' می باشد. همچنین، پسوند اوس در عناوین یونانی بکار می رفته است.
یک شهر با نام چالوس در کشور فرانسه وجود دارد.
استان مازندران ( به پهلوی: ) ، پس از اسلام طبرستان و پیش از اسلام تپیرستان نامیده می شد. این نام برگرفته از نام قوم تپوری ( به یونانی: Τάπυροι ) می باشد که پس از اسلام قوم طبری نام گرفتند. به اعتقاد مورخان آماردها نخستین سکنه باستانی مازندران بودند و آماردها از آمل تا تنکابن و تپورها از آمل تا گرگان سکونت داشتند. در عصر هخامنشی در کرانه جنوبی دریای مازندران اقوام، تپوری، آمارد، آناریاکه و کادوسی سکونت داشتند. مورخان آماردها را به مردمان داهه و سکایی و پارسی پیوند داده اند. هرودوت از قبیله مارد ( mardes ) در کنار دائی ها ( daens ) ، دروپیک ها ( dropiques ) ، و ساگارتی ها ( sagarties ) به عنوان پارس های کوچنشین و صحراگرد یاد کرده است. پلینیوس مورخ یونانی محل آماردها را قسمت شرقی مارگانیا شناسایی کرده است. استرابون ( ۶۳ ق. م ) قوم آمارد را در کنار اقوام تپوری، کادوسی و کرتی به عنوان اقوام کوهستان نشین شمال کشور یاد می کند. استرابو می نویسد: تمام مناطق این کشور به استثنای بخشی به سمت شمال که کوهستانی و ناهموار و سرد است و محل زندگی کوهنشینانی به نام کادوسی ( Cadusii ) و آماردی ( Amardi ) و تپوری ( Tapyri ) و کرتی ( Cyrtii ) و سایر مردمان دیگراست، حاصلخیز است. به گفته واسیلی بارتلد تپوری ها در قسمت جنوب شرقی ولایت سکونت داشتند و در قید اطاعت هخامنشیان درآمده بودند و آماردها مغلوب اسکندر مقدونی و بعد مغلوب اشکانیان شدند و اشکانیان در قرن دوم ق. م. آنها را در حوالی ری سکونت دادند و اراضی سابق آماردها به تپوری ها اهدا شد و بطلمیوس در شرح دیلم یعنی قسمت شرقی گیلان در ساحل بحر خزر در آن زمان از تپوری ها نام می برد. به گفتۀ یحیی ذکا در «کاروند کسروی» آورده است: آماردان یا ماردان، در زمان لشکر کشی اسکندر مقدونی به ایران، این تیره در مازندران نشیمن می داشتند و آن هنگام هنوز قبایل تپوران به آنجا نیامده بودند. به گفته مجتبی مینوی قوم آمارد و قوم تپوری در سرزمین مازندران می زیستند و تپوری ها در ناحیه کوهستانی مازندران و آماردها در ناحیه جلگه ای مازندران سکونت داشتند. در سال ۱۷۶ ق. م فرهاد اول اشکانی قوم آمارد را به ناحیه خوار کوچاند و تپوری ها تمام ناحیۀ مازندران را فرو گرفتند و تمام ولایت به اسم ایشان تپورستان نامیده شد. شهرهای آمل، چالوس، کلار، سعیدآباد و رویان جزئی از سرزمین قوم تپوری بودند. رویان به سرزمینی آباد در غرب مازندران گفته می شد که شامل کجور ( نور و نوشهر ) ، کلارستاق ( چالوس، مرزن آباد و کلاردشت ) ، لنگا ( عباس آباد و نشتارود ) ، تنکابن، سختسر، هوسم، طالقان، الموت، لورا، ارنگه، رودبار قصران و لارقصران می شد. در دوران اشکانی و ساسانی منطقه رویان که چالوس نیز بخشی از آن بود تحت حاکمیت خاندان گشنسپ از پادشاهان تپورستان بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
• واژه چالوس از دو لفط چا ( čâ ) و لوس ( lus ) تشکیل شده است. چا و چال در زبان طبری به معنی گودال می باشد. لس و لوس ( کلارستاقی: لش و لوش ) در زبان طبری به معنی لجن می باشد. لفظ چالوس در زبان طبری می تواند به معنی 'گودال لجنی' یا 'گودال باتلاقی' باشد.
• پسوند اوس ( us ) یکی از جاینام های غرب مازندران می باشد. این جاینام در واژگانی در معنای محافظ و نگهبان استفاده می شده است. از این رو، چال + اوس به معنی 'محافظ گودال' می باشد. منظور از چال یا گودال، دهی است که در گذشته دور در پایین کوهپایه تشکیل می شد.
• چال اوس معادل نام دیگر یونان ( هِلِس hellas ) ، به معنی 'زیرین ترین' می باشد. همچنین، پسوند اوس در عناوین یونانی بکار می رفته است.
یک شهر با نام چالوس در کشور فرانسه وجود دارد.
استان مازندران ( به پهلوی: ) ، پس از اسلام طبرستان و پیش از اسلام تپیرستان نامیده می شد. این نام برگرفته از نام قوم تپوری ( به یونانی: Τάπυροι ) می باشد که پس از اسلام قوم طبری نام گرفتند. به اعتقاد مورخان آماردها نخستین سکنه باستانی مازندران بودند و آماردها از آمل تا تنکابن و تپورها از آمل تا گرگان سکونت داشتند. در عصر هخامنشی در کرانه جنوبی دریای مازندران اقوام، تپوری، آمارد، آناریاکه و کادوسی سکونت داشتند. مورخان آماردها را به مردمان داهه و سکایی و پارسی پیوند داده اند. هرودوت از قبیله مارد ( mardes ) در کنار دائی ها ( daens ) ، دروپیک ها ( dropiques ) ، و ساگارتی ها ( sagarties ) به عنوان پارس های کوچنشین و صحراگرد یاد کرده است. پلینیوس مورخ یونانی محل آماردها را قسمت شرقی مارگانیا شناسایی کرده است. استرابون ( ۶۳ ق. م ) قوم آمارد را در کنار اقوام تپوری، کادوسی و کرتی به عنوان اقوام کوهستان نشین شمال کشور یاد می کند. استرابو می نویسد: تمام مناطق این کشور به استثنای بخشی به سمت شمال که کوهستانی و ناهموار و سرد است و محل زندگی کوهنشینانی به نام کادوسی ( Cadusii ) و آماردی ( Amardi ) و تپوری ( Tapyri ) و کرتی ( Cyrtii ) و سایر مردمان دیگراست، حاصلخیز است. به گفته واسیلی بارتلد تپوری ها در قسمت جنوب شرقی ولایت سکونت داشتند و در قید اطاعت هخامنشیان درآمده بودند و آماردها مغلوب اسکندر مقدونی و بعد مغلوب اشکانیان شدند و اشکانیان در قرن دوم ق. م. آنها را در حوالی ری سکونت دادند و اراضی سابق آماردها به تپوری ها اهدا شد و بطلمیوس در شرح دیلم یعنی قسمت شرقی گیلان در ساحل بحر خزر در آن زمان از تپوری ها نام می برد. به گفتۀ یحیی ذکا در «کاروند کسروی» آورده است: آماردان یا ماردان، در زمان لشکر کشی اسکندر مقدونی به ایران، این تیره در مازندران نشیمن می داشتند و آن هنگام هنوز قبایل تپوران به آنجا نیامده بودند. به گفته مجتبی مینوی قوم آمارد و قوم تپوری در سرزمین مازندران می زیستند و تپوری ها در ناحیه کوهستانی مازندران و آماردها در ناحیه جلگه ای مازندران سکونت داشتند. در سال ۱۷۶ ق. م فرهاد اول اشکانی قوم آمارد را به ناحیه خوار کوچاند و تپوری ها تمام ناحیۀ مازندران را فرو گرفتند و تمام ولایت به اسم ایشان تپورستان نامیده شد. شهرهای آمل، چالوس، کلار، سعیدآباد و رویان جزئی از سرزمین قوم تپوری بودند. رویان به سرزمینی آباد در غرب مازندران گفته می شد که شامل کجور ( نور و نوشهر ) ، کلارستاق ( چالوس، مرزن آباد و کلاردشت ) ، لنگا ( عباس آباد و نشتارود ) ، تنکابن، سختسر، هوسم، طالقان، الموت، لورا، ارنگه، رودبار قصران و لارقصران می شد. در دوران اشکانی و ساسانی منطقه رویان که چالوس نیز بخشی از آن بود تحت حاکمیت خاندان گشنسپ از پادشاهان تپورستان بوده است.
چالوس در سنسکریت چالوک cAluk و به معنی پاک از هر آلودگی می باشد.
من مردمه دس خایمه شه مازرونی زوونه به نسل بعد انتقال هادنن. اما چالوسیشون وینه شه ماری زوونه شه وچیله ره آموزش هادنیم و نلیم امه زووم نابود بوو. من مفتخر هسمه که مازرونی زوونه کامل شه وچیله ره یاد هادامه.
چالوس یکی از شهرهای کهن طبرستان است. مردم چالوس از قومیت طبری بودند و به زبان طبری صحبت می کردند کماینکه امروز نیز به زبان طبری صحبت می کنند.
از بزرگان چالوس میتوان از افرادی چون محمد بن الحسین شالوسی الطبری و علی بن محمد الکیا الهراسی الطبری و ابوالعباس الرویانی الطبری و پندار رویانی الطبری یاد کرد.
... [مشاهده متن کامل]
طایفه هرسج نیز برای منطقه کلاردشت و چالوس و عباس آباد می باشد و از طوایف کهن طبری منطقه کلارستاق است.
از بزرگان چالوس میتوان از افرادی چون محمد بن الحسین شالوسی الطبری و علی بن محمد الکیا الهراسی الطبری و ابوالعباس الرویانی الطبری و پندار رویانی الطبری یاد کرد.
... [مشاهده متن کامل]
طایفه هرسج نیز برای منطقه کلاردشت و چالوس و عباس آباد می باشد و از طوایف کهن طبری منطقه کلارستاق است.
چالوس در گویش بومی به صورت چالس تلفظ می شود. چالوس از دو جز چا و لوس گرفته شده که در زبان طبری به معنی گودال باتلاقی هست. در گوییش طبری چالوس ما به گودال چا و چال می گوییم. در زبان مازندرانی از لفظ لوس در نواحی دیگر مثل کندلوس هم استفاده شده است که لفظ به معنی باتلاق هست.
... [مشاهده متن کامل]
شهر چالوس در خاک دو منطقه کلارستاق و کجور واقع شده است یعنی شرق ان جز کجور و غرب ان جز کلارستاق هست ولی قسمت اصلی چالوس که به آن چالوسرستاق گفته میشود در منطقه بین رود چالوس تا سردآبرود قرار گرفته است وکه جز کلارستاق هست و چالوس محله نیز در منطقه چالوس رستاق قرار گرفته است و می گویند در گذشته سنگ ها و آجرهای قدیمی در چالوس محله یافته اند که نشان می دهد در این منطقه دژی قرار داشته است.
چالوس در اصل نام یکی از شهرهای غربی طبرستان بود و ابن فقیه همدانی در مدخل طبرستان از چالوس به عنوان شهرهای رویان نام می برد ولی اصطخری و ابن حوقل آن را جدا از رویان می آورد و از چالوس و کلار به عنوان یکی از شهرهای طبرستان نام می برد. مقدسی نیز از چالوس به عنوان یکی از شهرهای طبرستان یاد می کند. گفته شده است چالوس یک قلعه سنگی داشت که در دوران ساسانیان ساخته شده بود تا شهر چالوس را از حمله دیلمیان حفظ نمیاد و این قلعه در زمان علویان پس از آن که بر دیلم و شرق گیلان تسلط یافتند برچیده شد. این واقعه پس از جنگ علویان طبرستان با سامانیان در منطقه بورآباد که احتمالا بورسر چالوس هست رخ داده بود اتفاق افتاد. به گفته اصطخری از ناتل تا چالوس یکم منزل و از چالوس تا کلار یک منزل و از کلار تا دیلم یک منزل است و پس از کلار خاک دیلم تلقی می شد و دیلم از تنکابن تا رودسر وسعت داشت و پس دیلم نیز خاک گیلان بود که از لاهیجان تا فومن و گیل دولاب وسعت داشت. پس از گیلان هم سرزمین ببر و طیلسان بود که طیلسان همان تالش هست.
برخی مورخان مانند ابن اسفندیار و اولیالله آملی و ظهیرالدین مرعشی و ملاشیخعلی گیلانی حد غربی طبرستان را قریه ملاط لنگرود دانستند. طبق تاریخ رویان و تاریخ گیلان شاه غازی رستم باوندی حاکم طبرستان و اسپهبد اردشیر بر دیلم و سپس گیلان سلطه یافتند و مرز های طبرستان را تا سپیدرود و سپس فراتر از آن گسترش دادند و حاکم دیلم توسط حاکمان طبرستان تعیین میشد.
عباس کدیر در کتاب تاریخ گیلان می نویسد گیلانیان سعی نمودند که خود را از نفوذ طبری ها خارج کنند و با شرف الدوله بیستون به نبرد پرداختند ولی از طبری ها شکست خوردند و حاکم طبرستان وارد لاهیجان شد و به تخت نشست و حکام گیلان از وی اطلاعات می نمودند. پس از اون ملک حسام الدوله اردشیر حاکم طبرستان بر گیلان سلطه یافت و بعد قدرت به شهراگیم رسید و در این دوره گیلانیان با وی وارد نبرد شدند و تا نمکابرود پیشروی نمودند و در این دوره نمکابرود مرز گیلان و طبرستان تعیین شد. در قرن هفتم نواحی ملاط لنگرود تا تنکابن از دسترس طبرستان خارج شد و به گیلان پیوست و نمکابرود مرز طبرستان شد البته پس از این دوران زمانی که حکام طبرستان به قدرت میرسیدند مرز های طبرستان را تا رودسر گسترش می دادند مثلا نصیرالدین شهریار حاکم طبرستان پس از شکست دادن دیلم و گیلان مرز های طبرستان را تا تیمجان رودسر گسترش داد یا ملک کیومرث رستمدار حاکم طبرستان این مرزها را تا هوسم گسترش داد. بعد خاندانی به نام سادات کیایی با کمک طبرستانی ها بر شرق گیلان غلبه یافتند و بر لاهیجان به تخت نشستند. این خاندان نیز همانند خاندان های باوندی و استندار طبرستان با دیلمیان که ملاحده نامیده میشدند مشکل داشتند و در دوران کیا سید رضی گیل ها به رهبری وی مردم دیلم را کشتار نمودند و از این دوران نام دیلم از تاریخ محو می شود.
در کتاب مجالس المومنین نیز ذکر شده طبرستان از جرجان تا سپیدرود وسعت دارد و گیلان از سپیدرود تا فومن وسعت دارد ولی زکریا قزوینی و محمد بن محمود طوسی تمام شمال را طبرستان می نامد و طوسی می گوید حد طبرستان از آران تا جرجان است. حمزه اصفهانی مورخ قرن سوم نیز دیلم را بخشی از طبرستان معرفی می کند و می گوید ایرانیان به دیلمیان اکراد طبرستان می گویند.
از چالوس در دوران ساسانی نامی نیست وتنها نام سه ناحیه شیرجان و رویان و آمل در طبرستان دیده میشد و از آنجا که نواحی ناتل و کجور و چالوس و کلار جز رویان و رستمدار بودند باید چالوس را جز این ناحیه دانست و تنکابن نیز بخشی از شیرجان بود که بعد ها شیرج و شرز نام گرفت بعد ها هم تنکا و بعد تنکابن نام گرفت. به نظر می آید از نمکابرود تا شیرود را شیرجان و شنجان می گفتند که بعد ها شرج و شرز نام گرفت.
در دوران باستان به ویژه زمان اسکندر نیز چالوس جز ساتراپ تپوریا بود که این ساتراپ شامل آمارد نیز می شد زیرا به گفته آریان مورخ یونان باستان اسکندر آمارد را ضمیمه ساتراپ تپوری نمود و ساتراپ تپوری از گرگان تا سپیدرود وسعت داشت. در زمان فرهاد اشکانی امارد ها از مازندارن به خاراکس تبعید شدند و تپور ها جای آنها را گرفتند و تمام این نواحی تحت سلطه تپورها در آمد و تپور ها از غرب با کادوسیان همسایه شدند. در زمان اردشیر بابکان چالوس بخشی از قلمرو گشنپ شاهان طبرستان بود و این خاندان توانسته بودند قلمرو خود را تا گیلان و دیلم توسعه دهند ولی در زمان بهرام ساسانی منطقه دیلم و گیلان از دسترس طبرستان خارج شد و به دست ساسانیان افتاد و خود طبرستان هم در زمان قباد ساسانی بخشی از قلمرو ساسانی شد و ابتدا کاووس پسر قباد بر طبرستان نشست ولی بعد حکومت طبرستان به خاندان زرمهریان و کارن و بعد باوندی رسید. این خاندان ها از اسانیان تبعیت می نمودند و گفته شده است در عصر ساسانیان و در زمان خسرو دژ چالوس ساخته شد. یک دژ دیگر نیز در کلار قرار داشت که شهر کلار را از هجوم دیلمیان محافظت می نمود. شهر قزوین که کشوین نامیده میشد نیز یک دژ داشت و شهر تمیشه که در کردکوی کنونی قرار دارد نیز یک دژ داشت که این شهر را از هجوم ترکان محافظت کند. یک دیوار عظیم هم در شمال رود گرگان ساخته شده بود تا این شهر را از هجوم ترکان محافظت نمیاد.
... [مشاهده متن کامل]
شهر چالوس در خاک دو منطقه کلارستاق و کجور واقع شده است یعنی شرق ان جز کجور و غرب ان جز کلارستاق هست ولی قسمت اصلی چالوس که به آن چالوسرستاق گفته میشود در منطقه بین رود چالوس تا سردآبرود قرار گرفته است وکه جز کلارستاق هست و چالوس محله نیز در منطقه چالوس رستاق قرار گرفته است و می گویند در گذشته سنگ ها و آجرهای قدیمی در چالوس محله یافته اند که نشان می دهد در این منطقه دژی قرار داشته است.
چالوس در اصل نام یکی از شهرهای غربی طبرستان بود و ابن فقیه همدانی در مدخل طبرستان از چالوس به عنوان شهرهای رویان نام می برد ولی اصطخری و ابن حوقل آن را جدا از رویان می آورد و از چالوس و کلار به عنوان یکی از شهرهای طبرستان نام می برد. مقدسی نیز از چالوس به عنوان یکی از شهرهای طبرستان یاد می کند. گفته شده است چالوس یک قلعه سنگی داشت که در دوران ساسانیان ساخته شده بود تا شهر چالوس را از حمله دیلمیان حفظ نمیاد و این قلعه در زمان علویان پس از آن که بر دیلم و شرق گیلان تسلط یافتند برچیده شد. این واقعه پس از جنگ علویان طبرستان با سامانیان در منطقه بورآباد که احتمالا بورسر چالوس هست رخ داده بود اتفاق افتاد. به گفته اصطخری از ناتل تا چالوس یکم منزل و از چالوس تا کلار یک منزل و از کلار تا دیلم یک منزل است و پس از کلار خاک دیلم تلقی می شد و دیلم از تنکابن تا رودسر وسعت داشت و پس دیلم نیز خاک گیلان بود که از لاهیجان تا فومن و گیل دولاب وسعت داشت. پس از گیلان هم سرزمین ببر و طیلسان بود که طیلسان همان تالش هست.
برخی مورخان مانند ابن اسفندیار و اولیالله آملی و ظهیرالدین مرعشی و ملاشیخعلی گیلانی حد غربی طبرستان را قریه ملاط لنگرود دانستند. طبق تاریخ رویان و تاریخ گیلان شاه غازی رستم باوندی حاکم طبرستان و اسپهبد اردشیر بر دیلم و سپس گیلان سلطه یافتند و مرز های طبرستان را تا سپیدرود و سپس فراتر از آن گسترش دادند و حاکم دیلم توسط حاکمان طبرستان تعیین میشد.
عباس کدیر در کتاب تاریخ گیلان می نویسد گیلانیان سعی نمودند که خود را از نفوذ طبری ها خارج کنند و با شرف الدوله بیستون به نبرد پرداختند ولی از طبری ها شکست خوردند و حاکم طبرستان وارد لاهیجان شد و به تخت نشست و حکام گیلان از وی اطلاعات می نمودند. پس از اون ملک حسام الدوله اردشیر حاکم طبرستان بر گیلان سلطه یافت و بعد قدرت به شهراگیم رسید و در این دوره گیلانیان با وی وارد نبرد شدند و تا نمکابرود پیشروی نمودند و در این دوره نمکابرود مرز گیلان و طبرستان تعیین شد. در قرن هفتم نواحی ملاط لنگرود تا تنکابن از دسترس طبرستان خارج شد و به گیلان پیوست و نمکابرود مرز طبرستان شد البته پس از این دوران زمانی که حکام طبرستان به قدرت میرسیدند مرز های طبرستان را تا رودسر گسترش می دادند مثلا نصیرالدین شهریار حاکم طبرستان پس از شکست دادن دیلم و گیلان مرز های طبرستان را تا تیمجان رودسر گسترش داد یا ملک کیومرث رستمدار حاکم طبرستان این مرزها را تا هوسم گسترش داد. بعد خاندانی به نام سادات کیایی با کمک طبرستانی ها بر شرق گیلان غلبه یافتند و بر لاهیجان به تخت نشستند. این خاندان نیز همانند خاندان های باوندی و استندار طبرستان با دیلمیان که ملاحده نامیده میشدند مشکل داشتند و در دوران کیا سید رضی گیل ها به رهبری وی مردم دیلم را کشتار نمودند و از این دوران نام دیلم از تاریخ محو می شود.
در کتاب مجالس المومنین نیز ذکر شده طبرستان از جرجان تا سپیدرود وسعت دارد و گیلان از سپیدرود تا فومن وسعت دارد ولی زکریا قزوینی و محمد بن محمود طوسی تمام شمال را طبرستان می نامد و طوسی می گوید حد طبرستان از آران تا جرجان است. حمزه اصفهانی مورخ قرن سوم نیز دیلم را بخشی از طبرستان معرفی می کند و می گوید ایرانیان به دیلمیان اکراد طبرستان می گویند.
از چالوس در دوران ساسانی نامی نیست وتنها نام سه ناحیه شیرجان و رویان و آمل در طبرستان دیده میشد و از آنجا که نواحی ناتل و کجور و چالوس و کلار جز رویان و رستمدار بودند باید چالوس را جز این ناحیه دانست و تنکابن نیز بخشی از شیرجان بود که بعد ها شیرج و شرز نام گرفت بعد ها هم تنکا و بعد تنکابن نام گرفت. به نظر می آید از نمکابرود تا شیرود را شیرجان و شنجان می گفتند که بعد ها شرج و شرز نام گرفت.
در دوران باستان به ویژه زمان اسکندر نیز چالوس جز ساتراپ تپوریا بود که این ساتراپ شامل آمارد نیز می شد زیرا به گفته آریان مورخ یونان باستان اسکندر آمارد را ضمیمه ساتراپ تپوری نمود و ساتراپ تپوری از گرگان تا سپیدرود وسعت داشت. در زمان فرهاد اشکانی امارد ها از مازندارن به خاراکس تبعید شدند و تپور ها جای آنها را گرفتند و تمام این نواحی تحت سلطه تپورها در آمد و تپور ها از غرب با کادوسیان همسایه شدند. در زمان اردشیر بابکان چالوس بخشی از قلمرو گشنپ شاهان طبرستان بود و این خاندان توانسته بودند قلمرو خود را تا گیلان و دیلم توسعه دهند ولی در زمان بهرام ساسانی منطقه دیلم و گیلان از دسترس طبرستان خارج شد و به دست ساسانیان افتاد و خود طبرستان هم در زمان قباد ساسانی بخشی از قلمرو ساسانی شد و ابتدا کاووس پسر قباد بر طبرستان نشست ولی بعد حکومت طبرستان به خاندان زرمهریان و کارن و بعد باوندی رسید. این خاندان ها از اسانیان تبعیت می نمودند و گفته شده است در عصر ساسانیان و در زمان خسرو دژ چالوس ساخته شد. یک دژ دیگر نیز در کلار قرار داشت که شهر کلار را از هجوم دیلمیان محافظت می نمود. شهر قزوین که کشوین نامیده میشد نیز یک دژ داشت و شهر تمیشه که در کردکوی کنونی قرار دارد نیز یک دژ داشت که این شهر را از هجوم ترکان محافظت کند. یک دیوار عظیم هم در شمال رود گرگان ساخته شده بود تا این شهر را از هجوم ترکان محافظت نمیاد.
ایل لر حسنکیفا ( حسنکی ) بختیاروند
تیره کلار خسنکی
شهر حسن کیف مرکز کلاردشت مازندران
تیره توپایی طایفه خلیلی پلنگ منجزی ایل لر بختیاروند
خاندان توپایی مازندران
طایفه کاله و علاءالدین وند سوادکوه
... [مشاهده متن کامل]
طایفه کاله و علاءالدین وند ایل لر
بختیاروند
روستا هارون کلا و رینه کوه لالی مسجدسلیمان
تیره هارونی طایفه خلیلی پلنگ منجزی بختیاروند
روستای هارون کلا و رینه شهر مازندران
تیره کلار خسنکی
شهر حسن کیف مرکز کلاردشت مازندران
تیره توپایی طایفه خلیلی پلنگ منجزی ایل لر بختیاروند
خاندان توپایی مازندران
طایفه کاله و علاءالدین وند سوادکوه
... [مشاهده متن کامل]
طایفه کاله و علاءالدین وند ایل لر
بختیاروند
روستا هارون کلا و رینه کوه لالی مسجدسلیمان
تیره هارونی طایفه خلیلی پلنگ منجزی بختیاروند
روستای هارون کلا و رینه شهر مازندران
چالوس یعنی : چاه. لو. هسه
. یعنی چاه. گرد. است
واژه. چالوس از. سه واژه. تشکیل شده است
۱. _ چاه. به. معنای : چاه
۲. _ لو. به. معنای : گرد. ( مانند. لوبیا. لو ) مانند آلبالو در. کویش مازنی
... [مشاهده متن کامل]
۳. _ هسه. به. معنای: هست یابودن
علت وجه. تسمیه. چالوس :
منطقه چالوس
به فضای. ما. بین دو چاه گرد و. عمیق یکی. واقع در زوات. و. دیگری واقع. در. کشکسرا اطلاق می شود
شهر چالوس. که. رودخانه. چالوس از وسط آن می گذردچاه زوات در . غرب. و چاه کشکسرا. در شرق واقع. شده است
در. تپه های جنگلی . روستای کشکسرا بالای تپه رودخانه کورکورسر نزدیک. به. دشت و روستای. کشکسرا از توابع چالوس دو چاه گرد. و عمیق وجود. دارد. که بقول. محلی ها. ته ندارد اگر سنگ به. داخل چاه انداخته شود صدا برخورد سنگ به بالا چاه. نمی اید این چنین چاه گرد. و بسیار عمیق نیز در زوات کنار رودخانه سرد ابرود وجود. دار د. این چاه ها طبیعی گرد. و بسیار. عمیق هستند .
به گمان من. وجه تسمیه. چالوس. در گویش. کلارستاق و کجوری میتواند مشروحه. فوق الذکر باشد
مهدی. ظهوری. چالوس. 09113928223
. یعنی چاه. گرد. است
واژه. چالوس از. سه واژه. تشکیل شده است
۱. _ چاه. به. معنای : چاه
۲. _ لو. به. معنای : گرد. ( مانند. لوبیا. لو ) مانند آلبالو در. کویش مازنی
... [مشاهده متن کامل]
۳. _ هسه. به. معنای: هست یابودن
علت وجه. تسمیه. چالوس :
منطقه چالوس
به فضای. ما. بین دو چاه گرد و. عمیق یکی. واقع در زوات. و. دیگری واقع. در. کشکسرا اطلاق می شود
شهر چالوس. که. رودخانه. چالوس از وسط آن می گذردچاه زوات در . غرب. و چاه کشکسرا. در شرق واقع. شده است
در. تپه های جنگلی . روستای کشکسرا بالای تپه رودخانه کورکورسر نزدیک. به. دشت و روستای. کشکسرا از توابع چالوس دو چاه گرد. و عمیق وجود. دارد. که بقول. محلی ها. ته ندارد اگر سنگ به. داخل چاه انداخته شود صدا برخورد سنگ به بالا چاه. نمی اید این چنین چاه گرد. و بسیار عمیق نیز در زوات کنار رودخانه سرد ابرود وجود. دار د. این چاه ها طبیعی گرد. و بسیار. عمیق هستند .
به گمان من. وجه تسمیه. چالوس. در گویش. کلارستاق و کجوری میتواند مشروحه. فوق الذکر باشد
مهدی. ظهوری. چالوس. 09113928223
البته ما چالوسی ها به زبان مازندرانی با لهجه طبری کلارستاقی گویش می کنیم
دهستان شلال آب در کنار دهستان چلاو*چال چیلوس*
در کنار شهر قلعه خواجه اندیکا
در مسجدسلیمان
چلاو محل سکونت ایل منجزی بهداروند
تیره خواجه وند مال احمدی*احمدوند* منجزی
طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ منجزی
... [مشاهده متن کامل]
تیره صالح حاجی اسفندیار منجزی
تیره سیاه منصور طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ
تیره هارونی خلیلی
تیره رستمی پلنگ طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ
تیره کلار طایفه حسنکی بهداروند
در کنار شهر قلعه خواجه اندیکا
در مسجدسلیمان
چلاو محل سکونت ایل منجزی بهداروند
تیره خواجه وند مال احمدی*احمدوند* منجزی
طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ منجزی
... [مشاهده متن کامل]
تیره صالح حاجی اسفندیار منجزی
تیره سیاه منصور طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ
تیره هارونی خلیلی
تیره رستمی پلنگ طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ
تیره کلار طایفه حسنکی بهداروند