چالاک شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) چست و چابک شدن. جلد و فرز شدن. تند و تیز شدن. || مجازاً بمعنی بر سر شوق آمدن. خوش و خرم شدن. بانشاط شدن : جسم خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد.
مولوی.
فرهنگ فارسی
چست و چابک شدن . جلد و فرز شدن . تند و تیز شدن . یا مجازا بمعنی بر سر شوق آمدن .