چال کردن


مترادف چال کردن: دفن کردن، مدفون کردن ، زیر خاک پنهان کردن، کندن، حفر کردن ، گود کردن، گودال کندن، لانه ساختن

متضاد چال کردن: نبش کردن، پر کردن

معنی انگلیسی:
bury, dig, to bury

لغت نامه دهخدا

چال کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) چاله کردن. گودال کردن. گود گردن. گود کردن زمین و مانند آن. || دفن کردن. بخاک سپردن. در زیر خاک نهفتن چیزی را؛ چنانکه گردویی را برای روئیدن یا لاشه مرده ای را برای پراکنده نشدن بوی گند آن. جسد آدمی را در گور نهادن. در زیر خاک کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- گود کردن عمیق کردن . ۲- چیزی را زیر خاک کردن دفن کردن .

فرهنگ معین

(کَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - گودال درست کردن . ۲ - زیر خاک کردن ، دفن کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس