چاق چاق

لغت نامه دهخدا

چاق چاق. ( اِ صوت مرکب ) چاقاچاق. تاق تاق. طراق طراق. صدایی که از خورد شدن و شکستن چیزی برخیزد :
بِسرِ شَد گاهیش نرم و گه درشت
زو برآرد چاقچاقی زیر مشت.
مولوی.

فرهنگ فارسی

تاق تاق . طراق طراق . چاقاچاق . صدایی که از خورد شدن و شکستن چیزی برخیزد .

پیشنهاد کاربران

بپرس